شاید یکی از عارضه‌های کمتر دیده شده در استدلال‌های لزوم برقراری «امارت اسلامی» یا «حکومت اسلامی» و یا «خلافت دینی» و مانند آن، در نظر نگرفتن یا مسکوت ماندن احتمال گرفتار آمدن «حقیقت» در دستان ناپاک قدرت یا در دام فردیت‌ها و منیت‌های فربه شده رهبران آن حکومت‌ها است. و این رخدادی است که در عمل قبل از تحقق هر آرمان و وعده‌ای از سوی امارت‌های اسلامی؛ این وحشت و هراس مردم از تحقیر انسانیت و رفتارهای غیرانسانی حکمرانان اسلامی است که محقق می‌شود. در زمان ما داعش و طالبان نمونه‌های چنین وضعیتی هستند. وقوع این عارضه پر آسیب که توام با به یغما رفتن حقیقت است، چهار رکن اساسی و مهم دارد:

1 – وجود واقعیت‌هایی در بطن دین، برای برداشت‌های متضاد درست و غلط از دین؛

 با هر آیه‌ای از آیات قرآن به ویژه با متشابهات برخی هدایت می‌یابند و برخی نیز به گمراهی می‌روند: یضلّ به کثیرا و یهدی به کثیرا  (بقره 26). در مورد روایات متضاد و جعلیات مربوط که محل تمسک برخی قرار می‌گیرد؛ تا برداشت‌های متفاوت از متن واحد و پیدایش مذاهب با اختلافات روز افزون همه و همه سبب ساز ایجاد برداشت‌های متضاد و رفتارهای متفاوت می‌شود.

2 – منویات ناپاک برخی از دینداران اعم از اهالی قدرت، علماء سوء و یا ذینفعان دیگر؛

حسادت، تکبر، انواع لذات دنیوی و برتری‌طلبی به ویژه استغناء حاصل از قدرت؛ توجه دل را از اقبال به خدا به ادبار به حق می‌کشاند. گناه بسیار و ظلم و تعدی نتیجه قلب بیمار است که غیر مومن و مومن را نیز گرفتار می‌کند. این امور نیز با دیگر عوامل و به تنهایی، حقیقت را به مسلخ خواسته‌های نفسانی و منیت‌های فربه می‌کشانند، تا شاید بتوانند منافع ناروای خویش را از دین و جامعه‌ای که عموما دیندارند؛ بستانند.

3 – تئوریزه شدن اسلام سیاسی مبتنی بر مناسبات زور، در این فریبگاه شیطانی توسل به هر شیوه‌ای برای تغلیب و سیطره و رعب برای پیروز شدن، توسط بنیادگرایی دینی و ذینفعان در قدرت توجیه می‌شود. در این رویکردشان انسانی افراد نادیده گرفته می‌شود و اخلاقیات کم اهمیت شده و به حاشیه رانده می‌شوند. در این وضعیت حق پنداری  خود و نوعی از خاص‌گرایی، راهنمای عمل و توجیه‌گر ستم می‌شود. خاص‌گرایی فرهنگی و بنیادگرایی دینی، نوعی از تعصب و خودشیفتگی و منیت است که دیگری را به حساب نمی‌آورد و با مطلق شدن خود دیگری را واجد حق نمی‌بیند. چنین رویکردی معمولا برای برقراری حکومت دینی از هر ابزاری استفاده می‌کنند و هر ظلمی را به خاطر اهداف والا بر می‌تابند.

4 – جهل انباشته و مقدس توده مردم دیندار.

حدود421 ‎سال پیش در روز 17 فوریه سال 1600 میلادی جوردانو برونو (Giordano Bruno)، کشیش و فیلسوف ایتالیایی پس از گذراندن 8 سال در سیاه چال‌های خوفناک دادگاه انگیزاسیون (تفتیش عقاید یا باور کاوی، inquisition) در میدان کامپو دی فیوری در شهر رم زنده زنده در آتش سوزانده شد.‏ او برای ایده‌هایی که درست آیینی را به مردم تحمیل می‌کرد، جایگزینی ارائه داد. مردی بود که آرزو داشت بشریت را به سمت عقلانیت و منطق هدایت کند، او می‌خواست به انسان‌ها امکان بدهد آزادانه مفهوم‌سازی کنند، نه این که دیگران شیوه تفکرشان را برای آنان تعیین کنند.‏‎ او در سال 1576 گرفتار سازمان تفتیش عقاید مذهبی شد و به جرم الحاد اعدام گردید.‏‎ ‎نوشته‌اند که وقتی برونو را به یک میله آهنین بسته بودند و انبوهی از هیزم برای سوزاندن او جمع کرده بودند، او هم ساکت بود و تسلیم شده بود و چیزی نمی‌گفت؛ ناگهان دید پیرزنی نزدیک شد و تکه هیزمی در دست دارد و با آوردن نام خدا برلب، آن را به روی هیزم‌ها انداخت. برونو سکوتش را شکست و گویی عمل این پیر زن مغز استخوانش را سوزانده بود، گفت: «لعنت بر این جهل مقدست». در اسلام نیز نواندیشان و طرفداران زیستن در مدنیت نوین، همواره از سوی برخی از مفتیان و فقیهان در فشار بوده‌اند. اما از آنجا که جریان نوخواهی در حوزه تمدن اسلامی به قدرتمندی نوخواهی اروپایی نبوده است و ضمنا اسلام نسبت به برخی از ادیان دیگر، سازگاری درون متنی بیشتری با حوادث و رخدادها نشان داده است؛ لذا در حوزه اسلامی کمتر شاهد چنین رخدادهای خشنی بوده‌ایم.

به هر حال، وقتی به رخداد بر نیزه شدن حقیقت، یا از ربایش و به یغما رفتن و در انحصار قرار گرفتن آن، بر می‌خوریم. همزمان باید در پی جستجوی اغراض پلیدی برای به دست گرفتن هدایت توده‌ها برای تامین منافع خاص بود. این موضوع در دیگر ادیان و مذاهب نیز مسبوق به سابقه است و محدود به اسلام و بنیادگرایان دینی نیست، هر چند فراوانی چنین رخدادهایی در حوزه دین اتفاق می‌افتد. شاید بهترین راهنمای در نغلتیدن به این امور کلام نقل شده از علی(ع) باشد که فرمودند: اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّاني وَ مُتَعَلِّمٌ عَلي سَبيلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ كُلِّ ناعِقٍ يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ لَمْ يَسْتَضيئوا بِنورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَؤُوا اِلي رُكْنٍ وَثيقٍ، مردم سه گروهند: دانشمند خداشناس، دانش جوي در راه رستگاري و فرومايگاني بي اراده و سرگردان كه هر دعوتي را اجابت مي‌كنند و به هر طرف كه باد بيايد به همان طرف مي‌روند، از نور دانش روشنايي نمي‌گيرند و به پايگاه محكمي پناه نمي‌برند (نهج البلاغه، قصار 147).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *