این شماره انسان در قرآن از سوره بقره آیات 30 – 39
قسمت پنجم

مقدمه:
به مناسبت ماه نزول قرآن، آیه یا آیاتی از قرآن از تفسیر شعاعی از قرآن انتخاب شده که در سی شماره تقدیم حضور می شود. امید است؛ مفید واقع شود.

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿34﴾
و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده و خضوع کنید!» همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سر باز زد، و تکبر ورزید (و به خاطر نافرمانی و تکبرش) ، از کافران شد.
اگر کاربرد سجده را در دو موضع تعظیم و عبادت بدانیم. آن گاه به سبب کرامت اهدایی خداوند به نوع انسان ، به دلیل علم وسیع انسان به اسماء و نیز به اعتبار موضع تسخیری انسان نسبت به کثیری از موجودات، مقصود از سجده فرشتگان‌، سجده تعظیمی‌ و برای تکریم‌ است همان گونه که سجده حضرت یعقوب و فرزندان برای یوسف چنین کردند؛‌ نه‌ سجده عبادت که البته مختص به خداست و لا غیر. خداوند هرگز فرمان‌ نمی‌دهد که‌ به‌ کسی‌ جز او سجده‌ کنند و جز او را بپرستند.لذا آنچه به ملائکه امر شد از نوع سجده تکریمی و تعظیمی بود. سجده ای که ملائکه انجام دادند کاملا متفاوت از سجده تشریعی برای عبادت خداست، بلکه نوعی تمکین برای ممکن ساختن سیطره انسان بر بسیاری از موجودات است. اصولا، باید دانست سجده برای تعظیم و احترام است و نه نشانه پرستش سجده را می توان به چهار نوع متفاوت تقسیم نمود:
1 – سجده تعظیمی و تکریمی، مانند؛ سجده مورد بحث در آیه

2 – سجده تمکینی، مانند؛ سجده همه هستی برای پروردگار وَلِلَّهِ يَسْجُد مَنْ فِي السَّمَوَات وَالْأَرْض طَوْعًا وَكَرْهًا … و هر آن كه در آسمان ها و زمين است ، در هر صبح و شام گاهان از روى ميل يا اكراه براى خداوند سجده مى كنند ( رعد 15)

3 – سجده عبادت، مانند؛ آنچه شرایع برای انسان معین می کنند، لذا در وصف مومنین واقعی می فرماید: … سِیمَاهُمْ فىِ وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُود، نشانه ی آن ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است … (فتح 29)  و یا در مورد کسانی که شبانگاهان در پیشگاه حضرت دوست (جل و علا) به نماز می ایستند بیان می دارد: أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیلِ سَاجِدًا وَ قَائمًا یحَْذَرُ الاَْخِرَةَ وَ یرْجُواْ رَحْمَةَ ‏ رَبِّهِ …، (آیا چنین كسی با ارزش است) یا كسیكه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است … ؟! (زمر 9)

4 – سجده در برابر غیر خدا، که حرمت و ممنوعیت قطعی دارد: لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدوا لله الذی خلقهن إن کنتم إیاه تعبدون( فصلت 37) .

فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ، همه فرشتگان سجده کردند مگر ابلیس. برخی خواسته اند به استناد مضمون شریفه 50سوره کهف بگویند ابلیس ملک نبود، بلکه جن بود. در حالی که قرآن در مواقف مختلف بر ملک بودن او تصریح دارد و اگر  تنها در این موقف از جن بودن او می گوید(فَسَجَدوا اِلاّ اِبْلیس‌َ کان‌َ مِن‌َ الْجِن‌ِّ) مقصود اشاره به دسته بندی دیگری است. مقصود از واژه «جن» امر یا موجودیت ناپیداست، والا او از ملائکه بود؛ چرا که در صف ملائکه بود و با ملائکه آزمون شد و با آنان عبودیت حق را می کرد ولی در تمکین به امر خدا در مورد انسان تمرد نمود و رانده شد. لذا آنجا که می فرماید: لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ (تحریم 6) اولا، معلوم نیست عصمت برای همه آن ها ضروری باشد ثانیا، در بین ملائکه تنها کسانی می مانند که در انجام وظایف خود دقیق بوده و متمرد نیستند ثالثا، گناهکار و اهل فسق از بین آنان دفع و طرد می شود.

سجده ملائکه به حضرت آدم در سه سوره «بقره» ، «حجر» و «ص» آمده است ، در دو سوره حجر و ص سجده پس از دمیده شدن روح و پیدایش بعدالهی وجود در انسان محقق شده است [۱]، ولی در سوره بقره پس از تعلیم اسماء . معلوم می شود مقام درک و دریافت اسماء متاخر از دمیدن روح باشد. به هر حال بعد از وجود فضایل انسانی است که سجده ملائکه برای انسان عینیت می یابد. ولی ابلیس از انسان تنها خاک دید و گفت : « أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ – اعراف 12»، او نتوانست عظمت انسان را ببیند. از این رو تمام کسانی که مقامات معنوی انسان را انکار می کنند و یا انسان را به نحوی تحقیر می کنند و به استضعاف سیاسی ، اقتصادی و یا فرهنگی می کشانند، همراه و هم حزب شیطانند. همان گونه که در باره فرعونیان فرمود: فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ؛ پس قوم خود را سبك مغز يافت [و آنان را فريفت‏] و اطاعتش كردند، چرا كه آن ها مردمى منحرف بودند (زخرف 54) .

علت سرپیچی و امتناع شیطان از سجده بر آدم را می توان در دو ساحت جستجو نمود: یکی ، توجه ویژه خداوند به انسان مانند این که: انسان‌ در زیباترین‌ و بهترین‌ صورت‌ آفریده‌ شده‌ است‌؛ لذا در مورد انسان فرمود: فتبارك الله احسن الخالقين، آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است (مومنون 14) ؛ خداوند او را خلیفه خود بر روی‌ زمین‌ قرار داده‌ و این‌ شرف‌ به‌ هیچ‌ موجودی‌ داده‌ نشده‌ است‌ به طوری که در خلقت او بیان داشت: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً (بقره 30)؛ به‌ موجب‌ آیات‌ سوره بقره‌ خداوند همه «اسماء» را به‌ آدم‌ تعلیم‌ داده‌: و عَلَّم‌َ آدَم‌َ الاَْسْماءَ کُلَّها… : (بقره‌ ۳۱ ). خداوند آدم‌ را با دستان (با قدرت مستقیم ) خود آفریده‌ است‌: ما مَنَعَک‌َ اَن‌ْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْت‌ُ بِیَدَی‌َّ… (ص 75). نیز بنا بر مضمون‌ وَ نَفَخْت‌ُ فیه‌ِ مِن‌ْ روحی‌(حجر 29) در آدم‌ از روح‌ خود دمیده‌ است‌[۲]. و دیگری مربوط به خود بر تر بینی و تکبر اوست، چنانچه فرمود: قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ، چون تو را به سجده امر کردم چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنی؟ گفت: من از او بهترم. مرا از آتشی آفریدی و او را از گِل آفریدی (اعراف 12). در آیه مورد بحث نیز در باره این خصوصیت ابلیس فرمود: أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ.
تکبر و خود برتر بینی از بیماری هایی است که ابتدا عارض ابلیس شد و سپس کثیری از انسان  ها بدان مبتلا شدند. یکی از ریشه های آن منیت و خود بینی و دیگری احساس استغناء است. و البته کبر و استکبار معمولا با نوعی از کفر همراه است أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ.

وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ ﴿35﴾
و گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از (نعمت های) آن، از هر جا می‏خواهید، گوارا بخورید؛ (اما) نزدیک این درخت نشوید؛ که از ستمگران خواهید شد.

وجود تناسب بین سکونت در محلی پر از نعمت (جنت) به همراه زوج مربوط و ایجاد آرامش به نوع انسان (بنی آدم)؛ یک سنت بی بدیل الهی است (موضوعی که قابل تعمیم به همه  موجودات است )[۳]. به هر حال بنی آدم از برخورداری فیزیکی (مانند : ازدواج، مسکن، خواب خوش و سایر تمتعات مادی) خشنود می شود . این پاسخ به بخشی از دغدغه ها و نیزمندی های اوست. از ظاهر آیات بر می آید که آدم و حوا به همین منزل گاه راضی بودند ؛ نشان آن ناراحتی و اظطراب پس از آن است. انسان قبل از مهتدی شدن به هدایت الهی و بر خورداری از کلمات خداوند برای هدایت خود به آن وضع راضی بود و برای انسان های با آن ویژگی هنوز هم می تواند کافی باشد. چرا که تلاش عمده و شاید تمام دغدغه و تلاش بیشترینه مردمی که به تمتعات دنیوی دل خوش و راضی هستند؛ تنها همین جهت را می جویند؛ که اتفاقا به همین مناسبت مورد سرزنش خداوند نیز واقع شده اند؛ چنانچه فرمود: یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، شما را چه شده است كه چون به شما گفته مى‏شود: «در راه خدا بسيج شويد» كُندى به خرج مى‏دهيد؟ آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا دل خوش كرده‏ايد؟ متاع زندگى دنيا در برابر آخرت، جز اندكى نيست (توبه 38) . در برابر اما، انسان با هبوط خویش و استقرار در دنیا و با آمدن تعلیم الهی (مطابق مفاد آیه بعد)، سقف خواستنی های خود را نجات از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب نهاد. لذا، از یک سو لازمه خلود و جاودانگی انسان ،خلیفه الهی شدن ، تمسک به اسماء الهی و بهره داشتن از علم و آگاهی؛ دردها، دغدغه ها و مسوولیت های بزرگ تری بود که از پیش موضوعیت نداشت و از دیگر سو اخلاق و دیگر خواهی بر ذغدغه های انسان افزود و او را در برابر نجات دیگران و جامعه نیز مسوول قرار داد. لذا انسان ها به تناسب بزرگی خود آرمان های بزرگتر و دغدغه های بیشتر دارند. از این رو سالکین الی الله که خدا را می جویند و لقاء او را هدف خویش قرار می دهند و مصلحین اجتماعی که صلاح و سداد جامعه و بهبود وضع مردمان را دنبال می کنند و عدالت را می جویند به یقین اهداف و دغدغه های بزرگتری دارند.

لذا اولا، اینان زندگی را دارای هدف می بینند و به عبث بودن آن اعتقادی ندارند: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خلق ناکم عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ(مومنون 115). ثانیا، رفعت و خشیت و قرب از آن علم و عقل است : يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ (مجادله 11) و یا فرمود: وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ؛ این خداست که پلیدی را بر کسانی که تعقل نمی کنند قرار می دهد (یونس 100) ثالثا، حب به خدا دارندو گم شده آن ها لقاء الله است: وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ (بقره 165) رابعا، اهل عمل صالح هستند و می دانند که هر کس رهین عمل خویش است و مرتبه آتی خویش را در نوع عمل خود می دانند: وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا ۖ وَلِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (احقاف 46) . نتیجه آن که اینان برای عمل به اقتضای هدفمندی هستی به سه عامل رشد متعهدند:
1 – آگاهی و دانش 2 – ایمان 3 –  عمل.

به اسناد فراز وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا ؛ سکونت گاه آدم و همسر او ، قبل از تزلزل شیطان در ایشان و نزدیکی به شجره ممنوعه، در محلی بجز محل بعد از هبوط بوده است. در باغی بوده که (اگر چه در دنیا ولی) بنا بر توصیفات قرآنی با وضعی بهتر و فراتر از وضع دنیای بعد از هبوط دوم بوده است. در آنجا خبری از تنازعات و کینه ها و بدی های نمایان شده؛ نبوده است. باغی بوده :که آدم و همسر او در آن متنعم به نعمت های مخصوصی بوده اند و از رنج های بعدی در آن خبری نبوده است. شاید هم محلی برای آموزش و آمادگی برای ورود به دنیا بوده؛ آنچه مهم است آن که مقر اولیه آدم بهشت موعود نبوده است، چرا که اولا، آن بهشت به دست انسان ساخته می شود و پس از گذر از امتحانات نصیب انسان می شود: أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُم ۖ مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (بقره 214) ثانیا، تحریکات شیطان، سخنان لغو ، بیهوده و یا باطل در آن راه ندارد، یا کسی در آن دعوت به گناه نمی شود: لا یسمعون فیها لغوا ولا تأثیما، الا قیلا سلاما سلاما (واقعه 25 و26) ثالثا، انسان در بهشت موعود با ممنوعیت روبرو نیست، هر چه بخواهد برای او فراهم است: لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَآؤُونَ كَذَلِكَ يَجْزِي اللّهُ الْمُتَّقِينَ. رابعا، هیچ کس از آن اخراج نمی شود: نُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ﴿نساء ٥٧ ﴾ خامسا، آنجا محضر حضور حق است ، کسی به فکر گناه و آلودگی نمی افتد و کسی نمی خواهد از آن نعمت حضور چشم بپوشد. قرآن کریم جایگاه آنان را این گونه وصف می کند: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند (قمر55) و آن محضر البته محل آرامش و رضایت است: قالَ اللَّهُ هٰذا يَومُ يَنفَعُ الصّادِقينَ صِدقُهُم ۚ لَهُم جَنّاتٌ تَجري مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدينَ فيها أَبَدًا ۚ رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنهُ ۚ ذٰلِكَ الفَوزُ العَظيمُ ؛ خداوند می‌گوید: امروز، روزی است که راستی راستگویان، به آن ها سود می‌بخشد؛ برای آن ها باغ هایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن می‌گذرد، و تا ابد، جاودانه در آن می‌مانند؛ هم خداوند از آن ها خشنود است، و هم آن ها از خدا خشنودند؛ این، رستگاری بزرگ است! ﴿ مائده ۱۱۹﴾.

وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ، در باره شجره ممنوعه قرآن کریم سکوت کرده است و از باب اسکتوا عما سکت الله، شایسته نیست به گمانه زنی های بی مبنا بپردازیم. ولی اجمالا این که درخت مذکور سوژه ای برای کار شیطان، نمادی محسوس از کاری نامحسوس و وجودی ناپیداست ، یا محلی برای ابتلای انسان بوده است و از آنجا که نمادین است و مطابق آیه 120 سوره طه(شجره الخلد)، حکایت از آمال بلند و آرزوهای بی پایه دارد؛ که همواره به نحوی برای هر یک از انسان ها وجود دارد. 

وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ، شجره ممنوعه می تواند همان منهیات الهی برای بشر باشد؛ که نزدیکی و در نهایت ارتکاب آن ها برای انسان خسارت بار است. وقتی قرآن کریم می خواهد نهایت شدت عمل زشت را نشان دهد و یا با تاکید از آن پرهیز دهد تا مومنین نزدیک به آن نشوند از واژه «لا تقرب» استفاده می کند.

ادامه در پست بعد…بخش سوم > نواندیش (اشاره): ادامه از پست قبل… بخش چهارم

مانند همین آیه و یا شریفه اسراء : وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً (إسراء 32) و نیز فرمود: وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّىٰ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ (انعام 152) یعنی موکدا به زنا و به تصرف مال یتیم نزدیک نشوید.

فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ، ارتکاب منهیات الهی ظلم است. ظلم به خود، یا به دیگری و یا به خدا. در این خصوص جنسیت مدخلیت ندارد و زن و مرد فرقی نمی کند. لذا موضوع فریب آدم و همسرش تواما ذکر شده و ظاهر مساله این است که تقصیر یکی بیش از دیگری نیست. از این رو همه نسبت ها را به هر دو داد و نه به یکی از آن ها : كُلاَ ، شئتما، لا تقربا، تکونا، ازلهما، اخرجهما، فَأَكَلَا مِنْهَا ، فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا.
براساس شریفه طه ، آن چیزی که باعث تحریک پذیری  آدم و همسرش به گناه شد، میل به جاودانگی و گریز از مرگ بود : فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى، فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا …، پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت اى آدم! آيا تو را به درخت جاودانگى و ملكى كه زايل نمى‏شود راه نمايم ، آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد …  ) طه 120 – 122).

____
۱ – وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إِنىّ‏ِ خَلِقُ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ؛ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ؛ فَسَجَدَ الْمَلَئکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ، إِلَّا إِبْلِیسَ أَبىَ أَن یَکُونَ مَعَ السَّجِدِینَ(حجر28 – 30 )
إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إِنىّ‏ِ خَالِقُ بَشَرًا مِّن طِینٍ، فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ؛ فَسَجَدَ الْمَلَئکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ؛ إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبرََ وَ کاَنَ مِنَ الْکَفِرِینَ( ص 72-74) .

۲  – اقتباس از :  دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابلیس»، ج۲، ص۷۶۶.   

  ۳- زوجیت همه موجودات در 5 مورد در قرآن کریم مورد اشاره قرار گرفته است از جمله می فرماید: اَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَانْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَريمٍ، از آسمان آبي فرستاديم و به وسيله آن در روي زمين جفت هايي پرارزش، از هر گياهي رويانديم ( لقمان 10). در مورد انسان ها نیز فرمود: وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً و از نشانه‏هاى او اين كه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدان ها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد (روم 21).

سید حسن الحسینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *