> نواندیش (اشاره): شعاعی از قرآن
شماره هفتم

روز هفتم ماه مبارک رمضان
این شماره انسان در قرآن از سوره بقره آیات 30 – 39

قسمت دوم
مقدمه:
به مناسبت ماه نزول قرآن، آیه یا آیاتی از قرآن از تفسیر شعاعی از قرآن انتخاب شده که در سی شماره تقدیم حضور می شود. امید است؛ مفید واقع شود.
در فراز قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء، اظهار نظر اولیه ملائکه را در خصوص انسان یاد آور می شود. یا به سبب عطف توجه به واقعیت های علمی و معمول یا بر اساس شاکله وجودی انسان از جمله: زیاده خواهی، حسادت، کینه توزی و قدرت تنازع و خونریزی از یک سو و امکانات و منابع محدود سطح الارضی و تحت الارضی زمین و زندگی جمعی نوع انسان ها از دیگر سو و یا بر اساس تعمیم آنچه در زندگی پیشینیان ساکن در زمین به زندگی بنی آدم موجب شد تا چنین داوری برای ملائکه شکل گرفته و موجب سوال آن ها شده است. به هر حال پیش بینی ملائکه درست بود و خداوند نیز آن را رد نکرد. آن ها بیان داشتند افساد در زمین و خون ریزی از ره آوردهای استقرار بشر در زمین است. بیان فوق، نشان می دهد: اولا، واقعیت و ماهیت دو عمل مورد اشاره (یعنی افساد در زمین که عنوانی البته کلی برای هر گونه از تباهی آفرینی در زمین است و خون ریزی که اشاره به قتل نفس دارد)، هر دو مذموم ، قبیح و مغایر خواست خداست [۱] . ثانیا ، افساد در زمین و قتل نفس بین آدمیان با غرض خلقت در تعارض است، چرا که ساحت تدبیر و نیز فعل خداوند از خلق مخلوقات و یا صدور فعل بی هدف و یا متناقض مصون است. از این رو در هیچ یک از ادیان توحیدی اعمال فوق نه تنها تایید نشده بلکه با صراحت در کتب شرایع الهی بر نهی و پرهیز دادن انسان از آن تاکید شده است.

وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ، ملائکه غرض خلقت انسان را که عبودیت و خلافت الهی است، نزد خود مفروض داشته و بیان داشتند: «ما تسبیح و حمد تو را بجا می‏آوریم، و تو را تقدیس می‏کنیم». حسب سیاق آیه، این در حالی بود که خداوند عبادتی عمیق تر، از سر اراده و محبت عابد و برتر از آنچه تا کنون توسط ملائکه وجود داشته است را افاده نموده بود و ملائکه با علم محدود خود آن را درک نکرده بودند. همین گفتگو نشان می دهد یا موجودات پیشین همانند ملائکه چنین عبودیتی را نداشته اند و یا ظرف مناسبی برای تجلی اسماء و صفات نبوده و به همین دلیل احتمالا همانندی با مستخلف مطرح نبوده است.

إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ، آن چه مجهول ملائکه بود و معلوم خدا، می تواند به تعلیم اسماء یا علم و عقل انسان بر گردد. انسان می تواند با عقل و علم مانع افساد و خونريزى خود بشود و به كمال انسانى برسد و همه افعالش مظهر عنايت و حكمت الهى باشد و حتى خونريزى او نيز، عنوان جهاد در راه خدا بيابد و مظهر عذاب خداوند گردد: وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ … و آنگاه که تير می انداختی ، تو تير نمی انداختی ، خدا بود که تير می انداخت (انفال 17) . 

ملائكه هر كدام درجه محدودى دارند كه نمى توانند از آن فراتر روند: وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ و از ما [فرشتگان‏] هيچ كس نيست مگر او را جايگاهى است معلوم (صافات 164) ، در حالى كه انسان مى تواند با ايمان و عمل صالح، رشد كند  و مرتب در حال شدن باشد. تا آنجا که به او خطاب شود: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي؛ اى نفس مطمئنه ، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در ميان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو (فجر 27 – 30).

 از آنجا که بسیاری از انسان ها ناسپاسی می کنند فرشتگان اینان را (کمیت را) دیدند؛ قضاوتی پیدا کردند که جامعیت نداشت و درست نبود. البته خداوند هم به این امر معترف است، بر همین مبناست که می فرماید : اکثرهم لا یعقلون (حجرات 36)[۲]. به این جهت، از نقطه نظر الهی و از نظر ملائکه اینان در غفلت و یا لجاجت هستند و نمی توانند بار خلیفه اللهی را بر دوش بکشند. اما در عین حال خداوند می دانست که مخلصین از آن ها امانت خلافت را بر دوش می کشند و حق آن را ادا می کنند؛ لذا خداوند در این جا کاملا به ارزشمندی وجود اینان (افراد معدود با کیفیت) توجه دارد. ولی ملائکه غافل از این مقصود الهی بودند.

فراز إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ، اولا، بر علم محدود ملائکه گواهی می دهد. ثانیا، اشاره به موجودیتی پیچیده و امتیازی در وجود جدید (انسان) دارد؛ که ملائکه آن را درک و فهم نکرده اند. ثالثا، آیه نشان می دهد حتی ابهام و سوال ملائکه به عنوان کارگزاران حق، مانع از جریان یافتن اراده و فعل خدا و خلق انسان نمی شود. بدین سان حد و شان ملائکه و سیطره مطلق حق بر رفتار آن ها را نشان می دهد، تا عده ای در مورد آن ها به خطا نیافتند[۳].

فساد و قتل نفس دو گناه بزرگ اند که از پیش از خلقت انسان مورد توجه بوده اند. گناهانی که می توانند جنبه فردی (مانند ظلم به خود و یا خود کشی مصداق هایی از آن باشند) و یا اجتماعی داشته باشند. در خصوص فساد فی الارض که در آیات متعدد قرآن کریم از آن یاد می شود هر گونه کفر، شرک ، نفاق و انواع فسق مومن همه را در بر می گیرد. قتل نفس نیز به حدی بزرگ است که تحمل آن برای ملائکه خداوند دشوار است و خداوند نیز در ممنوعیت و حرمت آن بار ها تذکر داد و مجازات های سخت دنیوی و اخروی برای آن منظور نمود.
_____
۱  – حسن و قبح اعمال همان گونه که معتزله معتقد اس
ت، نیاز به وضع الهی ندارد و در بطن عمل وجود دارد.

۲ – عبارت “اکثرهم” در قرآن کریم 44 بار تکرار شده است و بلااستثنا در همه آیات خداوند کلمه اکثرهم را در کنار “لایومنون، لا یعقلون، لا یشکرون و…”  قرار دارد و در تمامی 44 آیه خداوند به این اصل اساسی اشاره می کند که بیشتر مردم به آیات الهی کافر، ناسپاس، نادان، جاهل، بی ایمان و… بوده و هستند.

۳  – قرآن کریم در خصوص «ملائکه و انبیاء عظام و بخصوص حضرت عیسی ابن مریم (ع ) » با تکرار و تاکید مطالبی را بیان داشته که ضمن بیان فضیلت های بی بدیل آنان و ضرورت ایمان به پیام آنان؛ شان فوق انسانی و قداست و تسبیح آن ها را و هر کس با اتکای به دین ، به عنوان متولی دین مانند: احبار و رهبان و مانند آن است را مسدود و ممنوع سازد؛ تا اولا، مردم را از این راه فریب نداده و آنان را به بند اسارت بافته های خود گرفتار ننمایند ثانیا، از سیاق آیه مورد بحث و سایر آیات این فرض بدست می آید که قرآن کریم در صدد است تا با ارائه ادله ها و بیناتی حجت را بر مردمان نیز تمام کند و به آنان بگوید به اطاعت غیر خدا تمکین نکنند، حتی اگر با تمسک دروغین به دین حق باشد. در ادامه به برخی از آیات مورد نظر توجه می شود:
الف –  وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ ، اکثری مومنین (مدعیان ایمان ) گرفتار شرک هستند (یوسف 106)؛
ب – اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح ابن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها وحدا لا اله الا هو؛ بجاى خدا احبار و رهبانان خود را و مسيح پسر مريم را پروردگاران خود دانستند، و حال آن كه دستور نداشتند مگر به اين كه معبودى يكتا بپرستند كه جز او معبودى نيست (توبه 31)؛  
ج – فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ اَلْكِتٰابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ؛ وای بر کسانی که به دست خود چیز هایی می نویسند و آن را از خدا معرفی می کنند (بقره 97) از حضرت علی (ع) در نهج بیان شده که فرمود: و لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ و قد جَعَلَکَ اللهُ حُرَّاً؛ خود را برده دیگران مساز در حالی که خداوند تو را آزاد آفریده است (نهج البلاغه نامه 31).

سید حسن الحسینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *