مقدمه:

نقش فرهنگ بر زندگی مردمان و نقش آنان در ساخت و سازها و تحولات فرهنگی، موضوع این نوشتار است. ما در صدد آن هستیم تا نقش فرهنگ را در هندسه سیاست‌های کلان و نیز نقش فرهنگ را بر تعلیم و تربیت واکاوی کنیم؛ تا از این مسیر به راهبرد‌های مشخص برای فرد، اهالی فرهنگ و نظام آموزشی موجود در سپهر فرهنگ برسیم.

اولین مطالعه در این باره، تقدیم می‌شود. امید است با پیشنهاد خبرگان و صاحب نظران؛ ابعاد حقیقی‌تر و بیشتری مورد مداقه و توجه قرار گرفته و به تکمیل شدن نوشتار بیانجامد.  

تعریف فرهنگ:

«فرهنگ‏»[1]، یک مفهوم گسترده ‌است که شامل ارزش‌های اجتماعی و هنجار‌های موجود در جوامع بشری و همچنین دانش، باورها، هنرها، قوانین، آداب و رسوم، توانایی‌ها و عادت‌های افراد گروه یا جامعه می‌شود[2].

آلفرد کلوبر (Alfred Kroeber) و کلاید کلاکهون (Clyde Kluckhohn) در کتاب خود به نام «فرهنگ: مروری انتقادی بر مفاهیم و تعاریف»[3] با گردآوری ۱۶۴ تعریف از فرهنگ اظهار کردند که فرهنگ در اغلب موارد به سه برداشت عمده می‌انجامد[4]:

  1. برترین فضیلت در هنرهای زیبا و امور انسانی که همچنین به فرهنگ عالی شهرت دارد.
  2. الگوی یکپارچه از دانش، عقاید و رفتار بشری که به گنجایش فکری و یادگیری اجتماعی نمادین بستگی دارد.
  3. مجموعه‌ای از گرایش‌ها، ارزش‌ها، اهداف و اعمال مشترک که یک نهاد، سازمان و گروه را مشخص و تعریف می‌کند.

«فرهنگ» موضوعی بین نسلی است و آن میراث هزاران سال تلاش فکرى، هنرى و صنعتى نسل‏هاى گذشته یک ملت است. تایلر در کتاب فرهنگ ابتدایى، فرهنگ را این‏گونه تعریف مى‏کند: “فرهنگ مجموعه پیچیده‏اى است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره، تمام عادات و رفتار و ضوابطى است که فرد به عنوان عضو جامعه از جامعه خود فرا مى‏گیرد و در برابر آن جامعه، وظایف و تعهداتى را بر عهده دارد”[5].

در سطح کلان فرهنگ، مجموعه ارزش‌ها و هنجارهای جامعه که می‌تواند محلی – قومی، ملی و یا بین المللی باشد. این ارزش‌ها و هنجارها می‌تواند در راستای هنجارهای فردی و باشد و یا مقابل آن قرار بگیرد. در صورت تقابل فرهنگ جامعه با فرهنگ خرد فردی و بر آورده نشدن نیاز‌های طبیعی فردی حتما با پدیده چهره‌های با نقاب یا زیستن غیر اصیل و تزویر روبرو هستیم. در این حالت مثل ایران معاصر ما؛ فرهنگ کلان در تقابل با فرهنگ خرد است. به همین دلیل نیازهای طبیعی ما به رسمیت شناخته نمی‌شود!! در این خصوص ما با شکاف فاحشی بین فرهنگ آرمانی و فرهنگ واقعی روبرو هستیم[6].

در سطح خرد و بینا شخصی فرهنگ، با سه دسته «باورها»، «احساسات» و «خواسته‌ها» روبرو هستیم[7]. برای اصلاح فرهنگ که به باور من، بزرگترین مشکل جامعه ایرانی است؛ انسان‌ها باید درون خودشان را بکاوند و باورهای کاذب و احساسات، عواطف و هیجانات نابجا و خواسته‌های نامعقول را دور بریزند. در غیر این صورت، اگر بارها نظام‌ها و حکومت‌های سیاسی از بین بروند باز هم همین فرهنگ با مشابه همین حاکمان در جامعه مستقر خواهند شد. برای اصلاح جامعه از این منظر و اصلاح فرهنگ باید اصلاح باورها، احساسات، عواطف و هیجانات و خواسته‌ها داشته باشیم.

از میان همه تعریف‌هایی که تاکنون برای توسعه شده است ما تعریفی را که «رامش وار پراساد میسرا» (اقتصاددان هندی) ارائه نموده است قابل توجه می‌دانیم؛ زیرا به واقعیت‌ها نزدیکتر و در مسأله مورد بحث ما مؤثرتر است. وی می‏گوید: «توسعه به عنوان یک مفهوم متعالی، دستاورد بشری و پدیده‏ای چند بُعدی است و فی نفسه یک مسلک به حساب می‏آید. توسعه به دلیل این که دستاورد انسان محسوب می‏گردد، در محتوا و نمود دارای مختصات فرهنگی است و بر تحول ارگانیک دلالت دارد. هدف از توسعه ایجاد زندگی پرثمره‏ای است که توسط فرهنگ تعریف می‏شود. بنابراین توسعه دستیابی فزاینده انسان به ارزش‌های فرهنگی خود است…»[8].

«فرهنگ‏» موضوعی بین نسلی است و آن میراث هزاران سال تلاش فکرى، هنرى و صنعتى نسل‏هاى گذشته یک ملت است. تایلر در کتاب فرهنگ ابتدایى، فرهنگ را این‏گونه تعریف مى‏کند: “فرهنگ مجموعه پیچیده‏اى است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره، تمام عادات و رفتار و ضوابطى است که فرد به عنوان عضو جامعه از جامعه خود فرا مى‏گیرد و در برابر آن جامعه، وظایف و تعهداتى را بر عهده دارد”[9].

واژه‌شناسی فرهنگ در زبان پارسی

فرهنگ فارسی معین، واژه «فرهنگ» را مرکب از دو واژه «فر» و «هنگ» به معنای ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت و آداب و رسوم تعریف کرده‌است[10]. لغت نامه دهخدا «هنگ» را از ریشه «ثنگ» اوستایی به معنی کشیدن و فرهختن و فرهنگ ذکر می‌کند.

واژه فرهنگ در پهلوی ساسانی به صورت «فره هنگ» آمده‌است که از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا؛ و «هنگ» به معنای کشیدن و راندن، ساخته شده‌است. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیش‌کشیدن و فراکشیدن است. به همین سبب است که در فارسی‌زبانان فرهنگ را سبب پیشرفت می‌دانند. با مطالعه متن‌های باستانی ایران، درمی‌یابیم که واژه «فرهنگ» از دوره پارسی میانه است که وارد فرهنگ ایران می‌شود و پیش از آن کلمه‌ای که به معنای فرهنگ باشد در این زبان وجود نداشت. در این دوره در متن‌های پهلوی ساسانی، متن‌های سغدی، مانوی و حتی ختنی کلمه‌ی فرهنگ را می‌توان بازشناخت. در متن‌های پارسی میانه، همانند «خسرو و ریدگ»، «خویشکاری ریدگان» و «کارنامه اردشیر بابکان» کلمه فرهنگ به کار رفته‌است؛ همچنین در شاهنامه فردوسی، آثار سعدی و متن‌های دور بعد نیز بارها به این واژه برمی‌خوریم. در آثار این دوران، فرهنگ علاوه‌بر دانش، شامل هنرهایی چون نقاشی و موسیقی یا سوارکاری و تیراندازی هم می‌شد. در گذشته اعتقاد فارسی‌زبانان بر این بود که بدون فرهنگ آدمی نمی‌تواند قدمی مثبت در زندگی بردارد. از همین روست که فردوسی فرهنگ را برتر از گوهر و نژاد می‌داند [11] و[12].

تحولات فرهنگی ایران

عرصه فرهنگ و ارزش‌های درونی آن ثابت نیستند. تغییرات کُند ولی مستمر فرهنگ، ما را به انتقال ارزش‌های فرهنگ و تفاوت در کارکردهای آن رهنمون می‌سازد. در این بین، البته تسلط به ویژگی‌های سازنده و مخرب فرهنگ بسیار اهمیت دارد. به خودی خود در عرصه فرهنگ، آنچه مطلوب و ایده آل به نظر می‌رسد؛ انتقال نسبی از ارزش‌های مخرب به سازنده است. در ادامه، این دو ویژگی با تاکید بر نوع فرهنگ ایرانی، مورد مداقه مختصر و اجمالی قرار می‌گیرند:

ویژگی‌های سازنده فرهنگی چون مشارکت جویی، کار تیمی، سخت کوشی و ارزش بودن کار، صرفه جویی، صداقت، جدیت، نظم، خودتنظیمی، درک افراد از مسئولیت‌های فردی در ارتباط با خود، دیگری و جهان، ابتکار و نوآوری و مانند آن؛ رابطه مستقیم با توسعه دارند.

در مقابل اما، ویژگی‌های مخرب نظیر؛ فردگرایی اخلاقی، محافظه کاری، جلوگیری از نوآوری، بی‌اثر بودن تلاش فردی، مغتنم دانستن مصرف و اخلاق اشرافی، پارتی بازی و خاص‌گرایی، امتناع از پذیرش ریسک، توجه به فراغت تا کار، بی‌توجهی به مسئولیت‌ها و مانند آن؛ رابطه معکوس با توسعه و رشد اقتصادی دارند.

انتقال فرهنگ

برای فربه شدن، مقبولیت و نفوذ فرهنگ؛ موضوع انتقال در حوزه فرهنگ حائز اهمیت بسیار است. به گونه‌ای که انتقال موفق می‌تواند فرشته نجات فرهنگ باشد. از این رو، به عوامل انتقال فرهنگ می‌پردازیم:

  1. انتقال بین نسلی، روش سنتی انتقال سینه به سینه و تربیت خانوادگی و نسبت‌های استاد – شاگردی در حرفه آموزی‌ها؛ نمونه‌هایی از این نوع هستند.
  2. مهاجرت، بهره‌گیری از تجربه زیسته دیگری؛ برای نمونه، تمدن امریکایی بر پایه نو خواهی مهاجرین شکل گرفت. امروزه مهاجرت در توازن بخشی به نیروی انسانی مورد نیاز جامعه نقش اساسی دارد و کشورهای بسیاری از آن بهره مند هستند.
  3. تعلیم و تربیت، محل مسابقه بی‌امان نظام‌های آموزشی؛ برای انتقال فرهنگی و نیز برای سامان بخشی برای استقرار هنجارهای نوین و نوسازی‌های فرهنگی است.
  4. انتقال تجربیات مدون، با استقرار سیستم‌های متنوع مستشاری در حوزه‌های مختلف و الگو‌گیری از نوپدیدها و ایجاد صنایع و کار و کسب‌های جدید بر مبنای دستاوردهای دیگران؛ در این روش مورد اهتمام خواهد بود. 
  5. تبادل و در نهایت انتقال تکنولوژی، استفاده از یافته‌ها و دستاوردهای علمی در موقعیت کاربردهای انبوه؛ از روش‌های فراگیر دیروز و امروی بوده و این تبادلات به ویژه برای تسخیر علمی طبیعت موثر خواهد بود.

مداخله گرها در موضوع فرهنگ:

مصائب و دشواره‌های انتقال فرهنگ در ایران:

به طور مشهود وضعیت شاخص‌های مربوط به انتقال سازنده در عرصه فرهنگ ایرانی، در وضعیت نامطلوبی قرار دارد. دلایل این کاستی مهم را، می‌توان در عوامل ذیل خلاصه نمود:

  1.  بی‌توجهی به ابعاد به هم پیوسته هویت ایرانی؛
  2. تنزل اولویت مردم، به تامین امنیت و نان برای زنده ماندن؛ برآورده نشدن مطلوب نیازهای اولیه حجم بزرگی از مردمان و به تبع آن، عدم توجه آنان به معنویت و خود شکوفایی و مانند آن. برای نمونه، تلاش بیشترینه مردم ایرانی حداقل 6 دهک جامعه برای زنده ماندن. موضوعی که، مجالی برای زندگی کردن و پرداختن به ابعاد دیگر حیات برای آنان باقی نگذاشته است.
  3. رواج بی‌امان آموزه‌های ناشی از جنگ و ستیز دائمی با دشمنان واقعی یا غیر واقعی؛
  4. وجود کمبودهای اقتصادی، محرومیت‌های عاطفی و اخلاقی و مانند آن؛
  5. افول خواسته یا ناخواسته ارزش‌های دینی، در اثر خستگی از دین و تهی شدن سنگر مواعظ، از موعظه گران واقعی؛
  6. رواج غیر معمول ارزش‌های منفی، مانند: دروغ، ریا و بد بینی (تقدم ذهنیت بر عینیت) ؛
  7. وقوع شکاف بزرگ و قهر بین نسلی؛
  8. تراز منفی مهاجرت در مقایسه با نیازها و معیارهای رشد و توسعه ملی؛
  9. نابسنده گی، ناکارآمدی و عدم مقبولیت نظام آموزشی؛
  10. مسدود شدن تبادلات فرهنگی – آموزشی با دیگر فرهنگ‌ها؛
  11. دولتی شدن فرهنگ و انحصاری بودن آن؛
  12. بسط گسترده خرافات و ترویج تنازعات مذهبی؛
  13. کارسازی بی‌رویه و تهاجمی فرهنگ‌های مسلط جهانی؛
  14. توامانی وضعیت فرهنگ با شرایط آنومیک جامعه و رشد ضد فرهنگ وضعیت تمدنی رو به افول.  

عوامل مقوّم و کاهنده در سپهر فرهنگ ایرانی:

«عوامل مقوم فرهنگ» که در اثر قدرتمندی فرهنگ که به دو عامل «مقبولیت» و «نفوذ عملی» در برابر «عوامل کاهنده سپهر فرهنگ در ایران امروز» را می‌توان در فهرست‌هایی تنظیم و ارائه نمود. در جدول ذیل نمونه‌ای از این تلاش است.

جدول مقایسه‌ای «عوامل مقوم فرهنگ» در برابر «عوامل کاهنده سپهر فرهنگ در ایران امروز »

عوامل بقا و اقتدار فرهنگعوامل فروپاشی و انحطاط فرهنگ
الف – عوامل درونی فرهنگ: یکتا پرستی و انسان‌گرایی قدرتمندعقلانی و معنوی بودن باورها و رفتارهای دینی و مذهبی مشارکت نخبگان و اندیشمندان در سازو کارهای آنمقبولیت مردمیتعبیه سازوکار‌های انتقال فرهنگی برای جذب عناصر کارآمد و سازنده نظام آموزشی بالنده و روزآمدهنجار سازی‌های مورد نیاز هر عصرعوامل درونی فرهنگ: مخدوش شدن و بهم ریختن جایگاه و اولویت ارزش‌های بنیادین گسترش ارزش‌های بدلی و خرافاتگرفتار آمدن دین در دست برخی از متولیان اشعری مسلک، اخباری گرا، متحجر و دنیا طلبوقوع دو کانونی شدن ارزش‌های دولت – ملت در برابر یکدیگرناکارآمد شدن نهاد آموزش و پرورش و دانشگاهفقدان گفتگوغلبه نگره جنسیتی به روابط زن و مرد و تضییع حقوق زنانتقدم سوگواری بر شادیتقدم جمع‌گرایی بر فردیت حقوقی
ب – عوامل پیرامونی ملی: توسعه گرا بودن اقتصاد و نهاد جامعه و دولتاحترام به خرده فرهنگ‌ها و تفاوت‌های فرهنگی حفظ نخبگان، فراخوان نخبگان ایرانی خارج از کشور و امتیاز برای مهاجر پذیری نخبگانی به کشورپیوند مستحکم با منافع ملی و عمق استراتژیک کشوراتصال و ارتباط با تمدن و اقتصاد پویای جامعهعوامل پیرامونی ملی: اندک سالاری و پیشی گرفتن اراذل بر افاضل و شکل‌گیری حکمرانی سفلگانناکارآمدی دین در مدعای حکمرانی به منظور کاهش رنج مردم و افزایش رفاه آنان و برقراری عدالتفاصله ملت با نهاد یکپارچه دولت و روحانیت و دو کانونی شدن عرصه فرهنگمقاومت در برابر ارزش‌های نظام رسمیدر دستور کار نبودن توسعه همه جانبه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعیفقر گسترده مردمتقدم امنیت بر فرهنگ، آموزش و اقتصادطبقاتی شدن نظام اجتماعیعدم پذیرش حقوق شهروند برابر برای همه ایرانیان و تضییع حقوق اقلیت‌ها و زناناعمال مجازات‌های خشن و بعضا غیر عادلانه
ج – عوامل بین المللی: تعامل با سایر فرهنگ‌هاتوانایی در معرفی فرهنگ و ادب ایرانیجذب توریسمارائه تولیدات سینمائی و محصولات هنری و مانند آنعوامل بین المللی: حملات هدفدار و گسترده به مبانی هنجاری جامعه و حکمرانی دینیانزوای بین المللی حاصل از خاص‌گرایی فرهنگی و رادیکالیزم سیاسی – فرهنگی

ملاحظات مهم در عرصه عوامل مقوم و مخرب فرهنگ ایرانی:

توصیف و تبیین شرایط موجود فرهنگی

توصیف روزآمد و تبیین هر چه دقیق‌تر شرایط در حوزه فرهنگ، ما را به فرصت‌ها و امکانات پیش رو و نیز به تهدیدات و چالش‌های آن حوزه، برای داوری‌ها از یک سو و برنامه ریزی‌ها از دیگر سو، توانا‌تر می‌نماید.

توصیف وجوه ارزشی و مثبت فرهنگ کشور

در توصیف چالش‌های موجود در فرهنگ امروز ایرانی، قبل از هر چیز شایسته است؛ تا نخست اشاره‌ای هر چند کوتاه به وجوه مثبت فرهنگ بشود. فرهنگ ایرانی از نکات ممتازی برخوردار است، از جمله می‌توان موارد ذیل را مورد اشاره قرار داد:

  1. اتکاء فرهنگ ایرانی به تمدنی بزرگ و مهم‌تر از آن، سابقه درخشان در تمدن سازی؛
  2. دین ورزی (به معنای برخورداری از متن بدون تحریف کتاب آسمانی و نیز وجود نماد‌های ارزشمند و مقدس و نیز اتکا به مکتب معنوی و عقلانی تشیع) ؛
  3. زبان و ادب غنی فارسی؛
  4. وجود برخی از ارزش‌های مثبت تحول خواه و انقلابی؛
  5. رشد با سوادی و رشد تحصیلات دانشگاهی مردمان کشور؛
  6. وجود آثار تاریخی و طبیعی درخور برای ایجاد جاذبه‌های گردشگری؛
  7. تنوع زیبای قومی، مذهبی، زبانی و دینی؛
  8. قدرت سازگاری بالای ملی؛
  9. و….

نکته حائز اهمیت آن که، با وجود نقاط قوت بسیار؛ فرهنگ ما اکنون با چالش‌های فربهی رو در رو است. به طوری که شاید بتوان گفت در اثر هجوم چالش‌ها و تهدات، تاب آوری و توان کارسازی بایسته از او گرفته شده است. به دلیل همین رخداد، در ادامه بحث کوتاهی از عوامل افول و فرو کاهنده فرهنگ می‌شود و سپس به توصیف برخی از چالش‌ها می‌پردازیم.

فرهنگ کشور در مسیر افول

وقتی از قدرت و دامنه نفوذ فرهنگ و کارکرد آن در تعامل با دیگر فرهنگ‌ها کاسته می‌شود، به خودی خود و نه صرفا با اراده دشمنان فرضی یا واقعی، مطابق روندها رخدادهای ذیل بوقوع می‌پیوندد:

  1. میان تهی شدن فرهنگ (وقتی فرهنگ با انواع سانسور و ممنوعیت و موانع شکل‌گیری اندیشه آزاد از درون تهی می‌شود، فاقد آموزه‌های اقناعی شده و یا آموزه‌های ارزشمند آن دستخوش دگرگونی و تحریف می‌گردند) ؛
  2. ظهور فرهنگ‌های جذاب، کارآمد و برتر رقیب؛
  3. شکل‌گیری و رشد عناصر ضد فرهنگی و گاهی واژگونی هنجارهای درون یک فرهنگ، مانند: گسترش بد اخلاقی‌ها و خشونت، گسترش بی‌اعتمادی مردمان به یکدیگر، گرفتار آمدن به دام پارادایم‌ها و رویکرد‌های مطرح در ادبیات و خواست ارباب قدرت و ثروت، عمده شدن آموزه‌های منفی در بستر فرهنگ و در مجموع شکل‌گیری احساس ناسودمندی و سرافکندگی عمومی نسبت به آن،
  4. پدیدار شدن و زایش مقاومت در برابر رقبای فرهنگی به عنوان دشمنان عرصه فرهنگ و دین و یا حد اقل پیدایش دشواری و عدم تسهیل رابطه با دیگر فرهنگ‌ها از جمله گرفتار آمدن به خاص‌گرایی فرهنگی در برابر فرهنگ جهانی؛
  5. کاهش شمولیت و فراگیری فرهنگ و یک بعدی شدن آن به مثابه موجودیتی کاریکاتوری و نا زیبا، برای نمونه اتکای صرف به یکی از عوامل سه گانه ملیت، اسلامیت و مدنیت و یا عمده ساختن فروع در برابر اصول؛
  6. اتخاذ رویکردی محافظه کارانه در مواجهه با مسائل مبتلابه مربوط به کثرت‌گرایی مانند: اتکا به یک زبان خاص مثل منحصر شدن به فارسی و عدم پذیرش دیگر زبان‌ها، و یا اتکاء به یک مذهب و سلب آزادی از دیگر مذاهب؛
  7. مسدود شدن تغذیه فرهنگ از دو ریشه و بنیاد اساسی ساخت و ساز مردمی در داخل و تعامل با دیگر فرهنگ‌ها؛
  8. نحیف شدن ارزش‌ها و فرهنگ در اتکاء طولانی مدت به اقتصاد و تمدن رو به افول؛
  9. 9)      ….

تداوم حضور ناخشنود کننده چالش‌ها در عرصه یک فرهنگ، بویژه تجمیع مسائل و انواع چالش‌ها در آن؛ می‌تواند بحران‌زا و یا حتی عینیت بحران باشد. چرا که بحران اولا، مجموعه‌ای از چالش‌هاست ثانیا، تنوع و در هم تنیدگی چالش‌ها راه حل‌های عادی مواجهه با فرهنگ را ناکارآمد و ناتوان می‌سازد؛ این امور دقیقا از موضوعاتی هستند که ما را به تعریف و موجودیت عملی بحران رهنمون می‌سازند.

توصیف برخی از چالش‌های فرهنگی کشور

در تبیین چیستی چالش‌های موجود عرصه فرهنگ در شرایط کنونی، می‌توان به ابعاد و مسایلی نظیر آنچه در ادامه اشاره می‌شود؛ استناد نمود. این چالش‌ها عبارتند از: متهم بودن انسان‌گرایی؛ متهم بودن تجدد، مدرنیزم و نو خواهی؛ ورود ممنوع همگانی در عرصه فرهنگ؛ ویروس‌های اقتصاد در کالبد نحیف فرهنگ، سقوط نسبی و قابل تامل معنویت و کم وزنی معناگرایی، وارونگی ارزش‌ها ی یک فرهنگ، ایجاد انحرافات قابل توجه در مذهب، رخداد خاص‌گرایی فرهنگی، نزدیک بینی اخلاقی و ضعف دیگر خواهی، ابهام در ارزش‌های بنیادین جامعه ایرانی، آسان گزینی و ضعف تفکر و عقلانیت، ناکامی قابل توجه در جلب همکاری و مشارکت و تعامل حداقلی با دیگر فرهنگ‌ها.

  1. – متهم بودن انسان‌گرایی؛

واقعیت بی‌وزنی یا کم وزنی حقوق و کرامت انسان، در محاسبات ارزشی جامعه و معادلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی موجود، یکی از عرصه‌های رویارویی بزرگ فرهنگ رسمی با مردم شده است!! معیار در این مقایسه آموزه‌های قرآنی و عقلانیت این عصری است (مقایسه با آرمان‌ها و نیز در مقایسه با آنچه اسناد مربوط به حقوق بشر؛ کشورها را بدان رهنمون شده است) [13]. به مناسبت رویکرد و روند فوق است که فشار برای پذیرش حقوق بشر؛ به واقعیتی تبدیل شده که به سرعت خود را با فشار خارجی و خواست داخلی تحمیل می‌نماید. در این خصوص حداقل هشت دلیل برای تمکین وجود دارد:

نتیجه آن که؛ پیامد بی‌اعتنایی به انسان و انسان مداری، به قربانی کردن” فردیت ” در مسلخ “جمع و جمعیت” خشن و عاری از عاطفه برای فرد است. پیامد بی‌اعتنایی به انسان‌گرایی، حذف اثر و بی‌اعتباری رای مردم برای حاکمیت و مبنایی برای توجیه فلسفی فاصله پیدا کردن مردم با حاکمان است؛ پیامد بی‌اعتنایی به انسان‌گرایی، نفی حقوق بشر و آزادی از یک سو و پیدایش استبداد از دیگر سو می‌باشد. 

تجدد خواهی، به عنوان واقعیتی مغفول از ابعاد سه گانه تمدن ایرانی (ایرانیت، دیانت و تجدد خواهی) است [15]. موضوعی که موجب پیدایش عدم تعادل در جامعه و تا حدودی سبب ساز باز ماندگی از رقابت‌های واقعی و پرشتاب بین دولی، انفعال و گذشته‌گرایی شده است. این در حالی است که از چند جهت تلاش برای آینده و نو خواهی، که حیات یک ملت در آن تفسیر می‌شود، معنا دار است و ملل و نحل گوناگون برای ایفای تعهدات حداقلی ملت – دولت بدان ملتزم و وفا دارند:

اول، آرمان سیستم تربیتی باید تسخیر آینده توسط دانش آموختگان باشد،

دوم، ارتقاء سطح کسب وکار و توسعه، بر مبنای آینده نگری اتفاق می‌افتند،

سوم آن که، دولت‌ها در کنار تامین کمینه رفاهی جامعه، برای آحاد جامعه نیز امکانات، فرصت‌ها و اقتضائات محیطی را به عنوان زمینه لازم برای تضمین برابر رشد و تامین آینده هر فرد فراهم می‌آورند.

البته تجدد یا مدرنیته را دو عامل تعیین کننده “فردیت” و “تکنولوژی” می‌سازند. اصولا پایداری ایرانیت و تداوم اسلامیت برای کشور نیز منوط به آینده نگری و نیز تدارک حضور سایر عوامل یایه‌ای مرتبط (شامل: اخلاق، عقلانیت، واقعگرایی و عمل‌گرایی) می‌باشد. سرانجام آن که، “آینده” معلول مدیریت و برنامه ریزی و ورود به عرصه رقابت و تلاش است.

 بی‌سبب و اتفاقی نیست که گردش نخبگان با مشکل روبرو می‌شود، همچنین اتفاقی نیست که اجماع نظر حاکمان و روشنفکران برای اداره کشور و در سیاست‌گذاری‌ها شکل نمی‌گیرد و فرار مغز‌ها و دست‌ها و سرمایه ها، یکی پس از دیگری رخ می‌نماید.

معمولا دولت‌های ایدئولوژیک، دولت‌هایی هدایت‌گرند؛ از جمله هدایت گری در ذات دولت‌های دینی قرار دارد و جزء فلسفه وجودی آنان است.

از این رو، مدعا این است که حکومت دینی برای فلسفه و نحوه زندگی فردی و مهمتر از آن فلسفه و نحوه سلوک جامعه برنامه دارد. مدعا این است که دین می‌خواهد دنیا و آخرت مردمان و جامعه را به سامان برساند و ناجی مردمان باشد. لذا برای حکومت دینی، تامین و تدارک غذای روح مردم و مراقبت از نیالوده بودن آن، نسبت به تامین دنیا مردمان، دارای تقدم فلسفی و رتبی بوده و دولت اسلامی نمی‌تواند از آن غافل باشد. برای همین است که جلو تبلیغات مسموم گرفته می‌شود. کتب اصطلاحا ضاله اجازه نشر پیدا نمی‌کنند. روزنامه، فیلم، تئاتر، سایت خبر رسانی و تحلیلی، رادیو و تلویزیون به ویژه منابر و مساجد تحت کنترل و نظارت‌های دائمی بوده و به طور مستمر ممیزی می‌شوند. نسبت به سوء عمل و گناه فرد واکنش نشان داده می‌شود؛ لذا هر گونه پوشش نامناسب و اختلاط زن و مرد ناموجه می‌نماید و از آن جلوگیری می‌شود. مساله خیلی مهم این که در این جوامع هر گناهی جرم تلقی می‌شود. در مقابل برای این که اشاعه منکر نشود، از افشای جرائم و اعلان آمار و ارقام مربوط جلو‌گیری می‌شود. معمولا در مجازات خاطیان به غایت سخت‌گیری می‌شود و کمترین تعلل و گذشت وجود ندارد. مگر پای مصالح جمع و یا مصالح نظام به میان کشیده شود! بی‌سبب نیست که حکومت به مسائل شخصی ورود پیدا می‌کند و انبوه زندانی و اعدام، کشور ما را رکورد دار دنیا کرده است….

اما درمورد عدم جواز ورود آزاد مردم با سلایق و گرایشات گوناگون در عرصه فرهنگ و پیامدها ی همه کاره شدن دولت در فرهنگ، باید گفت: دقیقا یکی از پیامد‌های چنین نگرشی به رسالت فرهنگی حکومت مربوط است، موضوعی که امنیت را بر آزادی تقدم می‌بخشد؛

یکی دیگر از پیامدهای چنین نگرشی به محاق رفتن حقوق بشر، عدالت و آزادی مردمان است،

 دیگر پیامد چنین نگرشی، غایب شدن باطن‌گرایی و اخلاقیات و جانشینی ظاهرگرایی و فقه بجای آن است،

 از دیگر پیامد‌های چنین نگرشی، ایستایی و رکود فرهنگ و باز ماندن آن از ساخت و ساز درونی است؛ در چنین وضعیتی، فرهنگ و هنر نه تنها از آموزه‌های انسان‌گرایی تهی می‌شود؛ بلکه از اخلاقیات و اعتقادات دینی مرسوم و نیز از اتکا به خلاقیت عمومی جامعه بویژه از نوآوری اهالی فرهنگ باز می‌ماند.

یکی دیگر از پیامد‌های چنین نگرشی (به ویژه در شرایطی که دولت از کارآمدی مورد انتظار برخوردار نیست )، “ادبار” و در مراتبی باید گفت “تنفر” از فرهنگ، باورها، اعتقادات، اخلاقیات و… است؛ که طی آن فاصله‌های بین نسلی ایجاد می‌شود. نتیجه آنچه در کشور ما گذشته است، تائید کننده گفته‌های فوق است. اما نقد و خدشه‌ای که می‌توان به دیدگاه فوق، وارد نمود، در حالت حداقلی عبارت است از این که:

اولا، در زمان کنونی دیگر “سخن ملوک، ملوک سخنان نیست”! به عبارتی حاکم دیگر امام و یا خلیفه‌ی سابق، آن طور که در شیعه و اهل تسنن موضوعیت داشته‌اند، نیست. البته برای حوزه غیر دینی هم همین وضعیت متحول شده وجود دارد. بنابر این، حاکمان در این عصر هادیان جامعه نیستند. هر چند خود را هادی بدانند و یا صادقانه چنین نیت و انگیزه‌ای هم داشته باشند! مهم آن است که عصر هدایت گری حاکمان به پایان رسیده است.

ثانیا، ستاره‌ها یا نخبگان هدایتگر به مرور به دیگر اصناف و اقشاری، به جز حاکمان منتقل شده است. پیمایش‌های گسترده اجتماعی انجام شده توسط مراکز معتبر داخلی و بین المللی، این انتقال مرجعیت فکری را در کشور ما و دیگر کشورها بخوبی نشان می‌دهند[16]. ثالثا، اختلاف برسر اصل حضور یا عدم حضور ادیان و شرایع بر اریکه قدرت و نیز اختلاف مذاهب و قرائت‌های دینی به حدی گسترده و عمیق شده است که ایجاد اتفاق در بین آن‌ها نه ممکن است و نه نافع.

رابعا، به رغم وجود حقایق ناب و یا شاید وجود توهمات موجود، استنباط‌هایی البته مختلف و معمولا متضاد از متون دینی در مورد حکومت، حاکمان و شرایط و مسائل بار بر مشروعیت آن؛ در عصر کنونی فهم عمومی از دولت‌ها عبارت است از ماموریتی که آنان از سوی ملت دریافت می‌کنند و موظف‌اند تا به درستی و تحت نظارت نظام مند مردم به انجام برسانند، پاسخگو باشند و مردم نیز بتوانند آنان را باز و خواست کنند. لذا آنچه در متون دینی برای هدایت گری آمده و به درستی مورد توجه برخی از متدینین نیز قرار گرفته است و شاید برخی را نیز متوهم نموده باشد، به یقین از احکام تاسیسی اسلام نبوده است. بلکه حکومت و بسیاری از مسائل اجتماعی نظیر معاملات و… بازتاب شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و نیز عقلانیت عرفی هر دوره می‌باشد که باید مورد توجه قرار گیرد[17].

نتیجه آن که، شاید در چند صد سال پیش و در شرایطی که ساختار فرهنگی جامعه انعکاسی از ساختار عینی زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دوران قبیله‌ای و از بالا به پایین بود؛ مرجعیت ملوک معنا دار و دارای نتایج واقعی در هدایت یا گمراهی مردمان بود؛ اما تعمیم نا آگاهانه اقتضائات دوران پیشین به زمان حاضر، نادیده گرفتن پیشرفت‌های علمی و چشم بستن بر قدرتمندی انسان این عصری، درتعامل با حاکمان محسوب شود.

به هر حال، انحصار فرهنگی توسط دولت و تحمیل هزینه‌های فراوان برای آن، فاقد کارآمدی و دارای کمترین اثر تربیتی است. لذا آنچه بر اساس مشاهدات اهل نظر بر فرهنگ رفت واژگونی ارزش‌ها و دگرگونی هنجار‌هایی است که قوام و دوام یک فرهگ را تضمین می‌کرد.

در شرایط بیمار و آنومیک اقتصاد، که ضریب فلاکت[18] مردمان بالاست و تلاش برای زنده ماندن اصل می‌شود؛ زندگی نه تنها از نماد‌ها و نمودهای فرهنگی تهی می‌شود، بلکه رنگ واقعی حیات انسانی را نخواهد داشت. بی‌سبب نیست که گفته‌اند اگر فقر از دری وارد شد، ایمان از دیگر در بیرون می‌رود. در چنین وضعیتی است که ارزش‌های بنیادین، مانند پرداختن به فرهنگ، دین، اخلاق و سیاست و برآورده ساختن نیازهای ثانوی تعالی بخش و البته انسانی، کمتر اتفاق می‌افتد. چرا که مردم در دام نیازهای حقیر‌تر خویش گرفتارند. لذا با تحول هماهنگ نیستند و اصولا تحول موفق غیر ممکن خواهد بود. اثرات شگرفی که اقتصاد بحران زده‌ای مانند اقتصاد ایران، در فرهنگ برجای می‌گذارد عبارتند از:

نتیجه آن که، یک جامعه با اقتصاد عقب افتاده، نمی‌تواند دارای فرهنگ بالنده باشد؛ چرا که یکی از ارکان مهم و اثر گذار فرهنگ میزان قدرت اقتصادی است.

مفاهیم دوگانه انسانیت[20] و دین[21]، دو پارادایم بزرگ معنا‌گرایی محسوب می‌شوند. تقدم یافتن ارزش‌های مادی در بین مسوولین و مردم، از وزانت و ارجمندی “مادیت” در نگاه آنان حکایت دارد. در چنین شرایطی است که ارزش‌های حقیقی انسانی و ارزش‌های دینی، یکسره مورد فراموشی قرار می‌گیرند و پول تنها معیار ارزش ماندگار معرفی می‌شود[22]. شاید به همین مناسبت و نیز به سبب خالی ماندن کرسی‌های موعظه و دعوت به معنویت؛ شرایط جامعه را آنومیک و پر آسیب می‌بینیم. شاید هم بی‌عملی برخی از عالمانی که داعیه دینداری و تقوا داشته‌اند و شاید هم انحصار طلبی و ناکارآمدی و بد اخلاقی؛ هر یک به نسبتی یا مجموعا سبب ایجاد چنین شرایطی باشند. پیامد‌های افول و کاستی معنویت را می‌توان در چند گزاره بیان داشت:

 به هم ریختگی نظام ارزشی در عرصه فرهنگ و وارونگی معروف‌ها و منکرها و حتی فراموشی خیرات، از مسائلی است که کارآمدی فرهنگ را به مخاطره می‌اندازد و آن را در موضع انفعال و پذیرش از دیگر فرهنگ‌ها قرار می‌دهد. معروف، منکر و خیر، هر یک در دو سیستم به هم پیوسته عقلی و نقلی قابل تعریف هستند. رخداد وارونگی اشاره شده در فوق را می‌توان، در سه سطح بررسی کرد:

سطح نخست، جابجایی معروف و منکر است که برخی از مصادیق وارونگی ارزش‌های انسانی را در دو گرایش عقلی و نقلی می‌توان در جدول ذیل خلاصه نمود:

جدول جابه جایی آشکار ارزش ها

ارزش‌ها در جایگاه اصلیارزش‌ها در جایگاه ثانوی، غیر واقعی و قلب شده
نوع دوستیدشمنی
مداراستیز
عزت انسانیتحقیر انسان
خیر خواهی و خیر رسانی به دیگرانکینه و حسادت
پرستش و دینداری واقعیریا کاری و سالوس
دعوت به خدا با روش‌های نیکواجبار و زور برای تغییر در رفتار و باور مردمان
نقد خیر خواهانه قدرتتملق و چاپلوسی
آزادی و مختار بودن انساناسارت و قیود تقلید و خرافه
باطن‌گرایی و معنویتظاهر‌گرایی و دنیازدگی
حقیقت یابیشریعتمداری
آگاهیتوهم
برائت از ظالمهمکاری با ظالم
تلاش برای اکتساب مال حلالکوشش برای حرام خواری هر چه بیشتر
وفای به عهد و پیمانبی وفایی و پیمان شکنی
رعایت انصاف و میزانبی رحمی و کم فروشی
کار و تلاشآسان گزینی
تفکر و تعقلجهل و تکیه بر ظنیات و توهم داشتن
آینده نگریگذشته نگری
جستجوی سخن حقپیروی از نفسانیات و شخص پرستی

سطح دوم، عدم رعایت اولویت‌های ذاتی معروف و منکر و استفاده دلخواه از آنان است. موضوعی که به رغم ظاهر درست، به شدت غیر اخلاقی و فریب کارانه است. برای نمونه برای نپذیرفتن حقوق بشر، ادعا می‌شود حقوق بشر و دموکراسی؛ شرب خمر و همجنس بازی و بی‌حجابی را به همراه دارد!! به یقین اولا، کارهای ضد اخلاقی بزرگتری در نپذیرفتن دموکراسی و با جاری جریان استبداد وجود دارند، که در این معادلات وارد نمی‌شوند. به قول خیام:

    گر می‌نخوری طعنه نزن مستان را          بنیاد مکن تو حیله و دستان را  

   تو غره بدان مشو که می‌می نخوری       صد لقمه خوری که می‌غلام است آن را

برای نمونه، از منظر اخلاقی، ظلم کردن و تبعیض روا داشتن، استبداد و خشونت ورزیدن، تضییع حقوق دیگران، سانسور، اختناق، تفتیش عقاید، ریا، نفاق، زهد فروشی، استفاده ابزاری از دین و غیره؛ به مراتب بدتر از همجنس بازی و شراب خواری است. چنانچه مستی حاصل از قدرت نیز به مراتب خطر ناک‌تر از مستی حاصل از شراب است. به همین ترتیب، دین فروشی (ارتزاق از راه دین) هزار بار قبیح‌تر از تن فروشی است. تعهد اخلاقی اقتضا می‌کند، تا حساسیتی که شخص نسبت به کارهای ضد اخلاقی نشان می‌دهد، با وزن و اهمیت حکم اخلاقی آن کار‌ها متناسب باشد[26].

سطح سوم، بدعت گذاری به نام خیرات و معروف‌ها ست. جواز دروغ و تهمت به مخالف شریعت و بدعت گذار برای اسکات او[27] ! جواز دروغ برای متاثر ساختن مردم و گریاندن آنان در عزای امام حسین (ع) یا سایر ائمه هدایت، اضافه کردن اموری به مناسک دینی، برای هویت طلبی مذهبی؛ با این استدلال که مخالفت با مناسک دیگر رقیبای مذهبی ماست !!

نتیجه آن که وارونگی ارزش‌های فرهنگی، می‌تواند به میان تهی شدن و غیر استدلالی شدن فرهنگ بیانجامد و از جاذبه‌های آن بکاهد.

پیدایش دام انواع انحرافات در بخشی از جغرافیای مذهب شیعه (بخصوص در شیعه نوع ایرانی) را، می‌توان به شرح ذیل خلاصه نمود:

 “خاص‌گرایی فرهنگ” عبارت است از توسل به ایدئولوژی‌هایی که در آن بر بی‌همتایی و حتی برتری شیوهء زندگی، اعمال و باورهای گروه یا جماعتی معین، تاکید می‌شود. این پدیده در انواع رفتارهای جمعی ِخشونت‌بار و غیرخشونت‌بار مانند خیزش‌ها و ستیزهای قومی، جنبش‌های ملی‌گرایانه، بنیادگرایی، نژادپرستی‌های جدید و از این قبیل نمود می‌یابد.

خاص‌گرایی فرهنگی، عموماً در صدد ایجاد فضای بسته فرهنگی است؛ زیرا نسبیت فرهنگی را نمی‌پذیرد. بنابراین، خاص گرایان به دنبال احیای محدودیت گذاری فرهنگی هستند[30].

فرآیند جهانی شدن با گسستن پیوند زمان و مکان معین برای آرامش و انسجام با نفوذپذیر کردن و فروریختن مرزهای مختلف زند‌گی اجتماعی، دنیاهای با ثبات و ایمن را به شدت متزلزل و حتی نابود کرد. بر اثر این دگرگونی‌های بنیادین، امکان هویت‌یابی سنتی بسیار کاهش یافت و نوعی بحران هویت و معنا بوجود آمد.

به یقین یکی از پیامدهای جهانی شدن، خاص‌گرایی ایدئولوژی‌ها و ادیان و مذاهب مقاوم در برابر فرهنگ واحد انسانی است[31]. از این رو، انحصار‌گرایی و تکیه بر بنیاد‌هایی که اعتقاد به برتری و نجات بخشی آنان واقعیت دارد، بنیاد گرایان را وادار به واکنش و انفعال می‌نماید. از این رو، نوعی از انواع تصلب و تغلیظ مذهب‌گرایی (که اصطلاحا تحجر نامیده می‌شود) به وجود می‌آید. شرایطی که در آن، اخلاق انسانی به تسخیر ایدئولوژی در می‌آید و دین غیر اخلاقی برای توجیه هر عمل غیر انسانی ظهور می‌کند. شرایطی که در آن افراطی‌گری و حتی خشونت و ترور رشد می‌کند. البته این پدیده، منحصر به خاورمیانه، اسلام، مسیحیت یا یهودیت هم نمی‌شود، برخی از پیروان هر مکتبی ممکن است، چنین وضعیتی را بر گزینند. این خاص گرایی‌ها بسیار گوناگون می‌باشند و درحوزه‌های مختلف دینی، زبانی و قومی جوامع توسعه یافته و توسعه نیافته، شکل می‌گیرند. به طوری که برخی نظریه پردازان این گرایش و تحول را نشانه بحران لیبرالیسم و آرمان جهان وطنی قلمداد می‌کنند[32].

«نزدیک بینی اخلاقی»[33] به تفسیر شخصی از اخلاق و فضیلت مربوط می‌شود؛ که طی آن منافع زودگذر اخلاقی ترجیح می‌یابند. موضوعی که از نظر مفهومی در برابر بینش اخلاقی مبتنی بر پیامد‌های میان مدت و دراز مدت قرار می‌گیرد. در این رویکرد است که “قاعده زرین اخلاقی” (که بیان می‌دارد: با دیگران فقط چنان رفتارکن که می‌خواهی در همان وضع با تو آن گونه رفتار شود)، نادیده گرفته می‌شود و لذت و رنج دیگران از اعمال ما، مورد بی‌توجهی قرار گرفته و کمتر به حساب می‌آیند؛ دقیقا همان کاری که “انسان متوهم ” به انجام می‌رساند. نزدیک بینی اخلاقی، شامل مواردی نظیر: خود بزرگ بینی و توهم داشتن نسبت به خود، تنوع‌گرایی جنسی، ریاست طلبی، تخریب رقیب یا رقیبان و… می‌باشد[34]. پیامد نزدیک بینی اخلاقی، فربهی خود خواهی مذموم و نیز بی‌اعتبار اعلان داشتن بنیان‌های اخلاق انسانی، قانون شریعت عقل و نیز قانون شریعت نقل است.

نکته در خور توجه این که، “دگر خواهی” گذشته از ریشه داشتن در اخلاق سکولار انسانی؛ ریشه‌های قدرتمندی در آموزه‌های اسلام دارد. اسلام با این که طرفدار اصالت فرد است[35] ولی دیگر خواهی را به شدت ترویج می‌کند و به این ترتیب امکان وجود روابط اجتماعی تلطیف شده و زیبایی زندگی در آن فضا را ترسیم می‌شود. نمونه‌های دیگر خواهی اسلام عبارتند از: توصیه به ادای حقوق دیگران، بیان حرمت تجاوز به حریم شخصی، اموال و خون دیگر انسان‌ها، توصیه به خیر اندیشی و خیر رسانی برای دیگران، توصیه به انفاق، ایثار، جهاد در راه ستم دیدگان و…[36]. البته، فرد‌گرایی دیگر خواه از اصالت دادن به جمع کاملا متمایز و متفاوت است.

10 – ابهام در ارزش‌های بنیادین جامعه ایرانی

جامعه ایرانی در مجموعه‌ی ارزش‌های بنیادین خود، پایه و مبنایی برای استقرار ثبات و توسعه ندارد. به این معنا که بی‌ثباتی و تزلزل در سیستم تصمیم‌گیری به وفور وجود دارد و تجربه نظم و آرامش کمی دور از انتظار می‌باشد؛ لذا جامعه ایرانی جامعه‌ای کوتاه مدت است[37]. نشانه‌های ماهیت کوتاه مدت جامعه در دوران قبل از اسلام و پس از آن؛ در سه ویژگی عمده خلاصه می‌شود:

الف – ابهام در مشروعیت و جانشینی،

بر خلاف اصول نسبتا ثابت فرمانروایی در اروپای بعد از رنسانس، جانشینی در ایران متکی بر برخورداری از “فره ایزدی” بود. که در عمل، تنها معیار به غلبه و قهر تبدیل می‌شد[38]. آزمون ناپذیری معیار مشروعیت و جانشینی در ایران، سبب می‌شد تا بسیاری از فرمانروایان و سایر اعضای خاندان سلطنتی و فرماندهان نظامی و نخبگان قربانی آن شوند. برخلاف موقعیت فرمانروایان اروپایی، حتی فرمانروای مطلق، فرمانروای ایرانی را هیچ قانون یا سنت یا قید و بند زمینی محدود نمی‌کرد و او می‌توانست اقتدار خود را به اراده خود؛ تا آنجا که توان و مصالح مادیش اجازه می‌داد؛ اعمال نماید. البته خود این فرمانروا نیز همواره در بیم و هراس از کوتای درباریان و یا شورش مردم به سر می‌برد. زیرا تنها میزان برای مشروعیت کودتا یا شورش، غلبه بر فرمانروا بود. مردم نیز همواره خواهان نجات از ظلم و داشتن فرمانروایی کمتر بیدادگر بودند. از این رو، “حکومت بی‌مسوولیت” و “جامعه خودسر یا نافرمان” دو روی یک سکه بوده اند.

ب – بی‌اعتبار بودن مال و جان

از آنجا که شاه نایب خدا بود، ناچار به پاسخگویی نبود. او برجان و مال رعیت دستی گشاده داشت و هیچ حقی مستقل از او وجود نداشت. به عبارتی هیچ شخص یا طبقه‌ای قادر نبود تا در برابر او صاحب حق باشد. این دلیل روشنی است برای این که، مشخص شود چرا مالکیت خصوصی به معنای رایج در اروپا، در ایران شکل نگرفته است. در این نظام مالکیت تنها نوعی امتیاز تلقی می‌شد و نه حق. شاه یا والی می‌توانستند این حق را هر لحظه بخواهند سلب نمایند. ضرب المثل معروف “بنده و هر چه متعلق به اوست مال ارباب است” صدق می‌کرد و حکایت حال ما ایرانیان بوده است.

 ج – مشکلات انباشت و توسعه

اگر بپذیریم که بخش مهمی از توفیقات انقلاب صنعتی، نتیجه انباشت سرمایه تجاری و صنعتی بوده است؛ انباشت سرمایه شرط لازم و نه کافی، برای توسعه مدرن تلقی می‌شود. این سرمایه است که اختراعات و کاربرد آن‌ها را میسر می‌سازد. البته پس انداز نتیجه قناعت است و آن نیز وقتی ممکن است که جامعه دچار هراس از غارت و مصادره اموال نباشد. به هر حال، مالک ایرانی هیچ حقی بر مالکیت خود و هیچ امنیتی برای عایدات خود نداشت. لذا هیچ گاه توسعه اتفاق نیافتاد. از این رو، تنها جامعه دراز مدت است که می‌تواند انباشت درازمدت و انبوه و سپس توسعه را به وجود آورد[39].

ویژگی‌های سه گانه فوق، هر چند به درستی؛ زاده فرهنگ ایرانی است. ولی همین خصوصیات به نوبه خود اولا، بازگشت تخریب کننده‌ای به فرهنگ دارند؛ ثانیا، سیکل معیوبی از توسعه نایافتگی را تحمیل می‌کنند؛ ثالثا، مانع توسعه و شکل‌گیری تمدن جدید در این مرز و بوم می‌باشند. همچنین است، وضعیت ارزش‌های پایه‌ای مانند؛ کار و تلاش، اصالت رفتار عقلی، اصالت یکتا پرستی و مانند آن.

11 روحیه آسان گزینی و ضعف تفکر و عقلانیت؛

امروزه مهجوریت عقل و رفتارعقلانی، از چالش‌های بزرگ فرهنگ و توسعه در ایران معاصر و از عناصر بحران ساز آن می‌باشد. نشانه‌های چنین رویکرد ی را می‌توان در تشکیل جامعه متوهم و پر گمانه زن، غیر شفاف و تاریک، پر غیرت و متعصب، متصلب و خشن، فربهی عنصر تقلید و البته وجود نهاد روحانیت تقدیس شده، غیر علمی و توسعه نایافته جستجو نمود. کنار گذاردن عقل از آنجا بوجود آمد، که عوامل ذیل به کارسازی پرداختند:

نقش ایجابی آسان گزینی، در مهجوریت عقل بی‌بدیل است و کسی نمی‌تواند آن را انکار نماید. برای نمونه، یکی از پایه‌های اصلی عقل و عقلانیت، «تفکر» است. تفکر نیز، تلاشی است ذهنی، برای پاسخگویی صحیح و دقیق به سوالات ذهنی که به ابزاری چون منطق، خرد ورزی، دانش، تجربه و درک صحیح موضوع نیازمند است. «تفکر» عملی ذهنی است و زمانی مطرح می‌گردد که انسان با مسئله‌ای مواجه‌است و خواستار حل آن است. در این هنگام در ذهن، تلاشی برای حل مسئله آغاز می‌گردد. تلاش ذهنی فوق را، تفکر می‌نامند. فعالیت برای حل مسئله، از مراحلی تشکیل شده‌است که از تعریف مسئله به طور شفاف، روشن و ملموس، آغاز می‌گردد و تا پیدا کردن راه حل‌هایی برای حل مسئله ادامه می‌یابد؛ موضوعی که در نهایت با به کارگیریِ عملی بهترین راه حل و یافتن جواب نهایی به پایان می‌رسد.

تفکر، سطحی از معنا‌گرایی بوده و وجه ممیزه انسان از بسیاری از موجودات است. تفکر عملی به غایت دشوار است چرا که به تمرکز و اعتماد بنفس و انگیزه و دانش و نیز اطلاعات نیازدارد؛ ولی به شدت راهگشا و سودمند است. نقطه مقابل تفکر، «توهم» است و آن رهاشدگی بی‌هدف ذهن است.

«عقل» در اصطلاح يا به معناى نيروى مدرکه هست‌ها و بايدهاست و يا به معناى نفس صور و معانى مدرک و آن به عبارتی همان ‌معارفى است که روش‌مندانه با استمداد از استدلال، نقل تاريخي و تجربه حاصل آيد؛ يا آن که خود بديهى باشد. [40] این عقلانیت در بین ما تضعیف شده است.

به هر حال و با توجه به پیشینه مورد اشاره، توهم و تصدیق ناموجه، کنار گذاردن تخیل، تفکر و تعقل و حتی اخلاق، از مسایل مبتلابه جامعه ماست. در واقع، اگر “حقیقت” مجهول زندگی ماست؛ نباید برای یافتن آن متوهم باشیم. چرا که در آن صورت خبری از حقیقت نخواهیم یافت. لذا به نظر می‌رسد، موارد ذیل در این مسیر ضروری است:

1 – خود را مالک حقیقت و دیگران را تجسم باطل ندانیم؛

 2 – جوینده حقیقت باشیم؛

 3 – در جستار از حقیقت بی‌طرف باشیم؛

 4 – دلبستگی ما به حقیقت به اندازه استدلال‌هایی باشد، که آن حقیقت از آن برخوردار است.

در بُعد اجتماعی نیز اخلاقی اندیشی، فلسفه ورزی و حقوق برابر انسان‌ها اقتضا می‌کند؛ تا به ارزیابی نهادهای اجتماعی بپردازیم، سازمان‌ها و نهادهایی که توسط انسان‌های محتمل الخطا و با منویات گوناگون آن‌ها را بنیان گذاشته‌‍اند.

نقطه اخلاقی مقابل «توهم»، تخیل است. همان گونه که نقطه اخلاقی مقابل تصدیق زود هنگام و عجولانه، تصور است. با تخیل هم ذات پنداری و احساس یگانگی با دیگران ایجاد می‌شود[41]. او خود را جای دیگران قرار می‌دهد و هر چه برای خود نمی‌پسندد برای دیگری هم نمی‌پسندد ! چرا که درد و رنج او و یا خوشی و لذت دیگری را بخوبی درک می‌کند.

پیامد و نتیجه توهم زدگی، را هانا آرنت نظریه پرداز سیاسی اخلاقی آلمانی تبار امریکایی (75- 1963) که مطالعه در باره آدولف آیشمان، از افسران نازی را که هزار یهودی را در اروگاه‌های کار اجباری به قتل رسانده بود منتشر کرد. وی در این کتاب که عنوان آیشمان در اورشلیم؛ نشان داد که علت آن همه جنایت، هم توهم زدگی بود و هم فقدان قدرت تخیل، آیشمان از واقعیت بریده بود و به جای آن معجونی از اباطیل مابعد الطبیعی در سر پخته بود و هم نمی‌توانست مجسم کند که چه بلایی برسر قربانیانش می‌آورد[42]، پیامد و نتیجه توهم زدگی، ناتوانی از اصل تفکر و اندیشیدن است و سرانجام توهم معادل در خود ماندگی است.

توضیح آن که، آسان گزینی محدود و منحصر به بخش نظری، به شکل توهم‌گرایی به جای اندیشه ورزی نیست؛ بلکه آسان گزینی در بخش عمل انسان نیز تاثیرات مخربی را بر جای می‌گذارد؛ که محل بحث ما نیست. به عنوان مثال؛ جایی که برای اصلاح دین بر مبنای عقل باید حساس بود، دو مورد است:

الف – جایی که باورهای دینی بخواهند مبنای تصمیم‌گیری جمعی بشوند و از این منابع قانون استخراج شود و جامعه سکولاریته خودش را از دست بدهد.

ب – وقتی که فهم غیر عقلانی از دین سبب مفاسد اخلاقی بشود. زیرا فهم غیر عقلانی از دین سبب ساز تعصب، خروج از مرحله اعتدال، جزم اندیشی و جمود، خارج شدن از حالت مفتوح الصدر ی، پیشداوری نسبت به بسیاری از امور مربوط و نامربوط، خودشیفتگی مانند این که خود را «امت مرحومه» یا «مالک حقیقت» و «اهل نجات» بداند. این گونه از نابردباری و عدم مدارا ممکن است بقای زیستی و سلامت روانی جامعه را مختل سازد.

اصولا، بنا بر برخی از باورها، اعلامیه حقوق بشر برای این است که نگذارند اخلاق سالم اجتماعی، تحت تاثیر بد آموزی‌های دینی قرار گیرد[43]. این همه در حالی است که با استناد به نصوص و متن مقدس می‌توان معرفت عقلی از دین داشت[44].

همچنین باید گفت به تعبیر زیبای یکی از محققین، انسان موجودي است كه سرشت او مبتني بر بهره‌گيري از عقل و خرد است. تنها قوه اي كه در وجود او نهفته شده تا بتواند موارد مختلف را از يكديگر جدا ساخته و تشخيص دهد، عقل و ادراك او است. پذيرش يا عدم پذيرش اختياري هرچيزي در گرو بهره‌ جويي از عقل و ادراك آدمي است.

براي اثبات «حجيت عقل» احتياج به استدلال نيست، چرا که حجيت عقل، حجيتي «ذاتي» است و هيچگاه اين حجيت را نمي‌توان سلب كرد. نمي‌توان گفت: «به آنچه عقل مي‌گويد، اعتماد نكن». مقتضاي خردمندي، اعتماد به عقل و عمل بر اساس نتايجي است كه حاصل بكارگيري عقل است. به همين دليل، تنها مي‌توان در «تحقق عقلانيت» تشكيك كرد و با استدلال صحيح، به اثبات اين امر پرداخت كه؛ «مثلا برخي رويكردها و نتيجه گيري‌ها، منطبق با قواعد عقلي نيست» ولي نمي‌توان ضمن اعتراف به عقلي بودن، ادعا كرد كه نبايد به نتايج آن ملتزم شويم.

تأييد اين سخن را در متون ديني تمامي شرايع خداوندي، مي‌توان يافت. در اين متون، هيچ استدلالي براي حجيت عقل گزارش نشده است و آن را «مفروغ عنه یا مفروض» گرفته اند. تنها چيزي كه در اين متون ديده مي‌شود، اقرار و اعتراف صميمانه نسبت به حجيت ذاتي عقل است. فراواني اين اقرار به‌گونه‌اي است كه هيچ ترديدي در «رويكرد عقلاني شرايع» براي كسي باقي نمي‌ماند. ستاندن رويكرد عقلاني از شرايع خداوندي و خصوصا شريعت محمدي (ص) به معجزه‌اي بزرگ‌تر از معجزات پيامبران الهي نياز داشته و دارد (كه متأسفانه اين معجزه هم اتفاق افتاده است!!؟).

شریعتی را که با صراحت در کتاب آسمانی اش مکررا می‌گوید: «افلا تعقلون؟» (آیا عقلتان را بکار نمی‌گیرید؟) و نقل آن از بزرگانش می‌گوید: حجت خداوند بر بندگانش پیامبر است و حجت بین بندگان و بین حداوند عقل است. » چگونه می‌توان از عقل و عقلانیت دور دانست[45]؟! تأکید بر «دوگانه بودن حجج الهی» و تبعیت حجت ظاهری از حجت باطنی (ان لله علی الناس حجتین، حجة ظاهرة و حجة باطنة. فاما الظاهرة، فالرسل و الأنبیاء و الأئمة “ع “و اما الباطنة، فالعقول) خود شاهدی بر استقلال حجت باطنی است و اتفاقا داوری درمورد حجیّت حجت ظاهری (پیامبران) وپذیرش ادعای آنان، برعهده‌ی حجت باطنی (عقل) است، ولی عکس آن صادق نیست. این خود دلیل کافی برای اثبات استقلال عقل است.

اصول عقلانیت عملی

 یکم؛ التزام عملی به مبانی نظری و لوازم منطقی آن‌ها در همه‌حال و همه‌جا؛

 دوم؛ «رفتار عقلانی» به رفتاری گفته می‌شود که در پی «اهداف عقلانی» باشد؛

 سوم؛ استفاده از راهکارهای معقول و منطقی مناسب‌تر و رساناتر به مقصد؛

 چهارم؛ بهره‌گیری از «گفتار مناسب» برای بیان خواسته‌ها و نظریات، نشانگر عقلانیت عملی است؛

 پنجم؛ پذیرش نتایج محاسبات ریاضی و مبانی اجماعی آن؛

 ششم؛ هماهنگی و سازگاری تمامی بخش‌ها و حوزه‌های اندیشه با یکدیگر مبتنی بر تبعیت از اصول و مبانی مشخص پذیرفته شده مورد نظر صاحبان اندیشه در همه‌ی زمینه‌ها[46].

نتیجه آن که، فاصله گرفتن از شرایط ضدیت با عقل و عقلانیت و نیل به تفکر، تدبر و اندیشه و خرد جمعی؛ راه برون رفت از بسیاری از مشکلات است. در این راستا نخست عقلانی شدن شریعت و سپس عقلانی شدن آن موضوعیت می‌یابد و سپس نظام اجتماعی خرد گرا و شورایی می‌تواند راهنمای کار قلمداد شود.

12 ناکامی قابل توجه در جلب همکاری و مشارکت مردمان؛

از آنجا که سرمایه‌های نا ملموس (شامل: سرمایه فکری / دانشی، سرمایه انسانی، پایگاه داده‌ها و سرمایه اطلاعاتی، سرمایه اجتماعی، سرمایه ساختاری و سازمانی، سرمایه فرهنگی و…) [47]در سازمان‌های عقب‌تر از زمان و نیز در کشورهای کمتر توسعه یافته، در کنار سرمایه‌های فیزکی و اقتصادی گرفتار کم وزنی هستند؛ موضوع مشارکت و همکاری واقعی موضوعیت ندارد. لذا از هم افزایی و قدرت سینرژیک اعضای بهم پیوسته خبری نیست. همان گونه که در سطوح سیاسی نیز رجوع به خرد جمعی و رویکرد علمی برای حل مسایل کمترین موضوعیت را دارد. همکاری و مشارکت قبل از این که یک فعالیت اقتصادی را ایجاد کند و یا منشاء دموکراسی باشد، جلوه گاه اخلاق در نظام اجتماعی است. فقدان چنین رویکردی به یقین، از ضعف اخلاق و عقلانیت بر می‌خیزد. پیامد‌های «فقدان مشارکت» را در عرصه فرهنگ می‌توان به شرح ذیل خلاصه نمود:

  1. در شرایط فقدان مشارکت، فرهنگ از نوآوری و خلاقیت باز می‌ماند و سیر در گذشته، پارادایم غالب آن می‌شود؛
  2. احساس یگانگی و هم پیوندی مردم با فرهنگ از بین می‌رود؛
  3. رویگردانی از فرهنگ به ویژه ادبار و تنفر نسل جدید از مضامین و محتوای آن و سپس انفعال فرهنگی و غلبه آموزه‌های دیگر فرهنگ‌ها و دیگر عقاید رقیب؛ آغاز می‌شود؛
  4. وقتی مشارکت مردمان در ساختن فرهنگ مطرح نباشد و همه نقاط و عرصه‌های آن به وحی متصل بشود[48]، به دنبال آن مشارکت سیاسی و دموکراسی و یا ایجاد اقتصاد آزاد و نقش مردم در آن به طور منطقی، منتفی و بی‌موضوع خواهد بود. بنا براین، اساس بالندگی فرهنگ منوط به تغییر پذیری، وحی مُنزَل ندانستن فرهنگ و فراهم آمدن امکان آزادسازی آن از انحصار و سانسور دولت و بالاخره منوط به تامین مشارکت حقیقی مردمان در آن است.

 13- تعامل حداقلی با دیگر فرهنگ ها

برون‌گرایی فرهنگ و داد و ستد آن، با دنیای بیرون از خود و برقراری ارتباط با دیگر نحله‌ها و عقاید، آداب و رسوم و شیوه‌های زندگی متنوع؛ به بارور سازی فرهنگ می‌انجامد و در عصر جهانی شده نه به جهت ضرورت رشد فرهنگ، بلکه از الزامات حیاتی برای هر فرهنگ محسوب می‌شود. فرهنگ به مثابه موجود زنده، تنها با تعاملات سازنده خود فضای تنفسی خویش را فراهم می‌آورد و در صورت آموزش پذیر بودن درس‌ها و آموزه‌های فراوانی را می‌تواند دریابد و به داشته‌های خود بیفزاید. امروز کافی نیست تا به اتکاء ذاتی فرهنگ کنونی به تمدن سازی پیشین کشور و فرهنگ پر نفوذ گذشته بالید، بلکه امروز فرهنگی بالنده‌تر و پر نفوذ‌تر خواهد بود، که داشته‌های بیشتری داشته باشد و نه پیشینه قوی تر! انزوا برای یک فرهنگ با مرگ تدریجی آن فرهنگ معادل است.

انزوا چه از روی نخوت و خودبرتر بینی اخلاقی باشد و معتقد باشیم که دارای فرهنگ برتر و پاک‌تر هستیم و چه از روی سیاست‌های رهبران سیاسی، اقتصادی جامعه باشد، نتیجه یکی است؛ اضمحلال قطعی و نابودی تدریجی فرهنگ.

واقعیت آن است که، در شرایط جهانی شده امروز، فرهنگی سهم و نقش بیشتر از کیک شیرین یکتایی فرهنگ مشترک بشریت را نصیب خود خواهد کرد، که نقش فعال‌تر و سازنده تری را در باور و رفتار شهروندان جهانی شده برجای بگذارد. یعنی فرهنگ باید همزمان سه عنصر را دارا باشد: 1 – مکانیزم‌هایی را برای بروز شدن و مفید بودن برای انسان داشته باشد، 2 – چیزهایی برای دادن سخاوتمندانه به دیگر فرهنگ‌ها و دیگر انسان‌هایی که در دایره نفوذ او نبوده اند، داشته باشد و 3 – داشتن آمادگی برای گرفتن آگاهانه و با سعه صدر چیزهایی از دیگر فرهنگ‌ها و از دیگر انسان‌ها. و این همه در صورتی ممکن است که آموزه‌های درونی خود را حق مطلق نداند و گرفتن موضوعات جدید را بدعت عقیدتی و انفعال سیاسی و نجس شرعی نداند. چرا که در این صورت گرفتار نوعی از خاص‌گرایی در عرصه فرهنگ و در نتیجه بنیادگرایی خواهد شد (که توضیح آن ارایه شد ).

جمع بندی و نتیجه گیری:

در مباحث فوق، نمای چالش‌های فرهنگی جامعه که بیشتر حکایت از شرایط و مختصات انفعالی داشت؛ شماره شد. به هر حال، آنچه گفته آمد؛ تصویری نه چندان تمام نما از سیمای فرهنگ ایران امروز است. فرهنگی که با گذشته خود مرتبط است و البته عناصر نوگرایی نیز در آن به چشم می‌خورد. به یقین شرایط تجمع چالش‌های بحران ساز برشمرده شده، ماندگاری نخواهند داشت. همان گونه که چیستی و چگونگی تمدن، توسعه و آینده فرد و جمع و نیز دنیای ما در حال نوشوندگی و تغییر می‌باشند؛ فرهنگ نیز در دوران گذار جامعه ایرانی امری ثابت و پایدار نخواهد بود. مسوولیت فرد فرد جامعه و مشارکت سامان یافته و خود خواسته همگان برای تغییر روند نامطلوب‌ها و تبدیل آن‌ها به هنجارهای قابل قبول از موضوعاتی است، که یک ملت باید برای بهروزی خویش آن را جدی تلقی کند و تحول فکری و اقدامات عملی را برای این منظور به سامان برساند.

یافته‌های حاصل از مطالعه راهبردی در خصوص فرهنگ:

  1. تغییرات محسوس در دو عرصه «فرهنگ» و نیز در « فلسفه پشتیبان انقلاب» رخ داده است، این تغییرات در دو گزاره «الف» و «ب » عبارتند از؛

الف – ارزش‌های موعود یا اهداف استراتژیک اولیه عبارت بودند از: عدالت، آزادی، استقلال، جمهوریت مدرن، بهبود زندگی مردم، استقرار اسلام حامل ارزش‌های مدرن.

ب – اما ارزش‌های جایگزین یا اهداف استراتژیک نوپدید، عبارتند از: تقدیس غلو آمیز امامت و افراط در ولایت فقهاء، اهمیت دادن به فروع و فرو گذاردن اصول از جمله پرداختن به ظواهر و مناسک مذهبی، موضوعیت پیدا کردن تقدیس نظام و حفظ آن، استقرار اسلام فقاهتی، تقدس غرب ستیزی، تکریم شهید و شهادت، بزرگنمایی در تکالیف منتهی به ظهور.

ب راهبردهای پیشنهادی:

  1. تبیین و ترویج قرائت رحمانی از دین، با عنایت به عدم مستندات کافی قرآنی برای وجوب تشکیل حکومت دینی، نابردباری و عدم مدارا با دیگران، جهاد ابتدایی و بی‌ارزش بودن ایمان و اسلام اجباری یا ریائی از یک سو و تصریح به ضرورت و وجوب عمل صالح، تقدم صلح بر جنگ و برخورد حسنه و اخلاقی با دیگران در قرآن از دیگر سو؛ مدارک کافی را برای زیست مومنانه و نیز برای همزیستی عزت مندانه مومنین با غیر مومنین و سایر ادیان و نحله‌های فکری به دست می‌دهد.
  2. در برابر تهدیدهایی مانند؛ مداخلات خارجی، ضعیف شدن ساحت اجتماعی دین، به حاشیه رفتن دینداران و بعضا مواجهه با سکولاریزم دین ستیز و نیز بر افروخته شدن کینه‌ها و حس انتقام گسترده در جامعه و بالاخره حذف تشیع به عنوان مذهب رسمی از قانون اساسی آینده کشور و مانند این رخدادها، اقدام به ایجاد بسترهایی برای شکل یافتگی مردم و افزایش مهارت سیاسی آنان؛ می‌تواند کشور را از عارضه‌های مربوط به شکل نایافتگی مردم و توده وار بودن جامعه نجات دهد.
  3. تاکید بر اصلاحات سیاسی و ایجاد تغییر ات از راه قانون اساسی، در برابر مقاومت و محافظه کاری هسته سخت قدرت و نیز در برابر امواج گمراه کننده انقلابی؛ می‌تواند به عنوان راهبرد تلقی گردد.
  4. تقویت همکاری با متولیان امور فرهنگی و آموزش و پرورش، برای شکل‌گیری آموزش و پرورش بالنده برای گسترش پوشش تحصیلی، افزایش کیفیت و انتقال هر چه بهتر فضیلت‌های فرهنگی ضروری است.
  5. طرفداری از فضای باز فرهنگی و نیز تعامل بین المللی، گسترده و آزاد آموزشی در سطوح معلمان و دانشگاهیان و نیز تبادل تولیدات فرهنگی در عرصه‌های سینما، تاتر و… ؛ می‌تواند تبادلات فرهنگی را معنا دار و در جهت رشد نیروی انسانی قرار دهد.
  6. تلاش برای شفافیت و نظارت پذیر کردن قدرت همزمان تلاش برای بازداشتن قدرت از اتکاء به قدرت سخت به جای بهره‌گیری از قدرت نرم در مدیریت سازمان‌ها و جوامع محلی و ملی.

توصیه اجرایی و یادآوری پایانی: برگزاری جلسات کارشناسی و عمومی، در فضای حضوری و مجازی، می‌تواند به بازخوانی و باز شناسی وجوه مغفول فرهنگی کشور و رابطه و تاثیر آن بر آموزش و پرورش و پیش بینی گفتمان‌های آینده یاری رساند.


[1] – Culture

[2] – Tylor, Edward. (1871). Primitive Culture. Vol 1. New York: J. P. Putnam’s Son

[3] – Culture: A Critical Review of Concepts and Definition

[4] – روزنامه دنیای اقتصاد، شماره روزنامه ۵۴۶۵، یکشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۱، ۵ ذیقعده ۱۴۴۳ | 5 June 2022

[5] – محمود روح‏الامینى، زمینه فرهنگ شناسى، تهران، عطار، 1368، ص‏17 – 18

[6] – تعبیر از دکتر حسن محدثی است. https: //www. pishkhan. com/news

[7] – تعبیر از مصطفی ملکیان است.

[8] – سمانه حسن پور، دانشگاه چمران اهواز

[9] – محمود روح‏الامینى، زمینه فرهنگ شناسى، تهران، عطار، 1368، ص‏17 – 18

[10] – فرهنگ فارسی معین، ذیل «فرهنگ»

[11]https: //fa. wikipedia. org/wiki/ ذیل واژه فرهنگ

[12] – بهمردی، ریشه‌های واژه فرهنگ در دوره میانه، خبرگزاری ایبنا

[13] – گزارشات مکرر نهاد‌های بین المللی حقوق بشری و نیز نهادهای مدافع حقوق بشر در داخل موید برخی از این واقعیت ناخوشایند است.

[14] – برای مطالعه بیشتر به نظرات مشعشع آقای محمد مجتهد شبستری مراجعه شود.

[15] – برای مطالعه بیشتر به نظرات آقای اسلامی ندوشن مراجعه شود.

[16] – برای مطالعه بیشتر به پیمایش‌ها ی ملی انجام شده توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نیز پیمایش‌های انجام شده در سازمان ملی جوانان مراجعه شود.

[17] – در این خصوص می‌توان به نظرات آقای احمد قابل در شریعت عقلانی توجه نمود. او در ذیل اصول سه گانه خود برای تئوری شریعت عقلانی، بیان می‌دارد : به عنوان اصل اول، شریعت صرفا در منطقه الفراغ عقل حق تشریع دارد. در واقع شریعت ذیل عقل عرفی قرار می‌گیرد. برای اینکه چندان مطلب دل بخواهی و گزینشی هم نشود می‌گوید عقل عرفی جمعی. بنابر این، در شریعت عقلانی حق تشریع برای شریعت صرفا در منطقه الفراغ عقل است.
اصل دیگر، اصاله الاباحه عقلیه است، که به اصطلاح اصل جواز و اباحه محسوب می‌شود. او معتقد است که همه چیز حلال و جائز است ممنوع و حرام نیاز به دلیل دارد. اگر ما در امری به دلیل معتبر شرعی نسبت به حرمت و ممنوعیت دست پیدا نکردیم، بر همان اصالت اباحه اولیه باقی می‌مانیم. رای از آن شریعت سهله سمحه است.

سومین اصل مداراست. می‌دانیم اصل مدارا از جان لاک به بعد در اندیشه معاصر راه یافت. اندیشه جدیدی که بعد از رنسانس غرب یک اصل مبنایی بوده است. او از مدارا به تقیه می‌رسد و می‌گوید ما دوگونه تقیه داریم. یکی تقیه خوفی و دیگری تقیه مداراتی. و آنگاه این نحو مدارا را در تقیه مداراتی برجسته می‌کند.

قبل از این، تقیه مداراتی در متون دینی ما مطرح بوده او اما این موضوع را به عنوان یک اصل معاصر آن را برجسته کرد. با چه کسی مدارا کنیم؟ می‌گوید مدارا با عقلانیت بشر. با کدام عقلانیت بشر؟ عقلانیت بشر در هر زمان. بنابراین، اصل سوم مدارا با عقلانیت بشر معاصر است (عقل مشترک عرفی ). اگر قرار باشد ما با عقلانیت عرفی معاصر مدارا کنیم، یعنی ما می‌باید دموکراسی را مدارا کنیم و بپذیریم. حقوق بشر را مدارا کنیم و بپذیریم. حقوق زنان را مدارا کنیم و بپذیریم. حکومت عرفی را با مدارا و عقلانیت بشر معاصر بپذیریم و بسیاری از مسائل دیگر. بنابراین، با اصل سوم راه برای بسیاری از امور متجددانه جدید باز می‌شود (به نقل از : محسن کدیور، مجاهدت‌های علمی احمد قابل، ۰۸ آبان ۱۳۹۱, سایت شخصی مربوط).

[18] – ضریب فلاکت یک نشانگر اقتصادی است، که از حاصل جمع نرخ تورم و نرخ بیکاری به دست می‌آید.

[19] – معناگرايي: مفهومي نسبي است که به غايات و حقايق نهان اموربيش از ظواهرتوجه دارد؛ وسطحي ازواقع گرايي اثر گذار را به کار مي گيرد که طي آن امکان دستيابي به درک و شناخت عميق‌تر از سازمان ، فرايندها ، خروجي‌ها و عملکردها ، سرمايه‌ها بويژه ظرفيت هاي انساني و گروه هاي سامان يافته آن، فراهم شود

 [20] – انسانیت در طی مسیر پر فراز و نشیب تا خود شکوفایی، بلوغ خویش را در گرایش به معنویت بهره گيري از مفاهيمي مانندامور ذیل پی گیری می‌کند :

[21] – دین نیروی قدرتمند در دعوت به گرایش به معنویت می‌باشد، لذا به محورهایی تاکید می‌ورزد تا این هدف تامین گردد که عبارتند از :

[22] – برای آشنایی بیشتر به کتاب پول تنها معیار ارزش فریدون تنکابنی ( 1356)، مراجعه شود.

[23] – برای آگاهی از سه مفهوم مهم شریعت، طریقت و حقیقت به پنجمین مقاله از کتاب آرمان‌ها و واقعیت‌های اسلام نوشته سید حسین نصر مراجعه شود.

[24] – ملکیان مصطفی، حدیث آرزومندی، 1387، فرهنگ معاصر، ص 209

[25] – کتب فراوان با موضوع اخلاق اسلامی به تفصیل در این باب سخن گفته‌اند برای آگاهی بیشتر در خصوص این نسبت، به آن‌ها مراجعه شود.

[26] – ابولقاسم فنایی اخلاق دین شناسی، فصل اول

[27] – برای مطالعه فتاوایی در این خصوص به کتاب “دروغ مصلحت آمیز” نوشته سید حسین اسلامی، مراجعه شود.

[28] – برای مطالعه بیشتر در این خصوص به مقاله مستقل نگارنده در خصوص غالیان مراجعه شود.

[29] – برای آگاهی بیشتر به کتاب آرمان‌ها و واقعیت‌های اسلام، سید حسین نصر، ترجه انشاءالله رحمتی، نشر جامی، 1382 مراجعه شود.

[30] – برای مطالعه بیشتر در خصوص خاص‌گرایی و بنیادگرایی ر ک به : رحمانیت اسلام، اثر مولف.

[31] – ویژگی‌های ایدئولوژی خاص گرا عبارتند از :

  1. اعتقاد به بی همتایی ایدئولوژی و حتی شیوه زندگی خویش
  2. تاکید بر گذشته مشترک یک اجتماع واقعی
  3. تاکید بر مکان، محل و سرزمین معین
  4. تاکید بر تمایز و تفاوت هویت‌ها و اصرار بر بازسازی آن
  5. ضدیت با فرایند جهانی شدن و نفی آن
  6. مقابله با نسبیت فرهنگی فراگیر
  7. نفی هرگونه آمیزش و اختلاط و تاکید بر خلوص و امر ناب و جستجوی فرهنگ ثابت، اصیل و پاک
  8. ناگزیری از فراخوان خودی‌ها برای سامان بخشی جنبش‌های خشونت بار و غیر خشونت بار

[32] – برای مطالعه بیشتر به مقاله نگارنده در خصوص هویت جوان ایرانی، مراجعه شود.

[33] – برای آگاهی بیشتر به اخلاق دین شناسی ابولقاسم فنایی مراجعه شود.

[34] – شاید بتوان موضوع اخلاقی مورد بحث را تحت عنوان ضعف مراعات ضوابط اخلاقی نیز بیان داشت. نخستین معضل، ضعف مراعات ضوابط اخلاقی در اغلب سطوح روابط اجتماعی است. در سطح کلان، برای نمونه، می‌توان به رفتارهای غیراخلاقی دولت با جامعه، مثل دروغ‌گویی با آمار، و رفتارهای غیراخلاقی جامعه با دولت، مثل فرار از مالیات واقعی، اشاره کرد. ضعف پایبندی به اخلاق تجارت، اخلاق سیاست‌ورزی و اخلاق حرفه‌ای در اکثر مشاغل و اصناف نیز بیش از پیش به چشم می‌آید. ‌در سطح خُرد نیز در بین اعضای خانواده، همسایه‌‌ها، همکاران، دوستان، همشهری‌ها و هم‌وطنان قواعد اخلاقی کمتر از پیش رعایت می‌شود؛ اخلاق زناشویی، اخلاق دوستی و اخلاق شهرنشینی وضعیت نگران‌کننده‌ای دارد؛ اکثر شهروندان از افول فضائل اخلاقی و رواج رذایل اخلاقی در رنج و گله‌مندند و در عین حال خودشان هم زیر فشارهای ساختاری و محیطی سهمی در این بحران فراگیر اخلاقی در جامعه دارند. اغلب مطالعات موجود، رواج بی‌اعتمادی گسترده را در جامعۀ ایران تأیید می‌کند. پاره‌ای از این مطالعات هشتاد درصد از مجموع روابط اجتماعی در جامعه ایران را مبتنی بر بی‌اعتمادی ارزیابی می‌کنند. یکی از دلایل رواج بی‌اعتمادی، تضعیف پایبندی به ارزش‌های دینی به عنوان مهم‌ترین پشتوانه‌ی زیست اخلاقی در جامعه‌ی ایران و جایگزین نشدن پشتوانه‌های اخلاقی مدنی و غیردینی/فرادینی/پیشادینی به جای آن است. «آموزشِ رفتار مدنی» یا آموزش اخلاق مدنی که لازمۀ امنیت و آرامش و خوشی افراد در زندگی شهری است، دغدغۀ متون درسیِ آموزش و پرورش و محتوای برنامه‌های صدا و سیما نیست. زندگی در این فضای بی‌اعتمادی، زندگی‌ تنش‌زایی است (جلایی پور حمید رضا، توصیف و ارزیابی وضعیت اجتماعی ایران در سال ۹۱، ۰۳ آبان ۱۳۹۱, سایت مربوط )

 [35] – به مقاله نگارنده در خصوص فربهی فردیت در اسلام در کتاب رحمانیت اسلام مراجعه شود.

[36] – به اندیشه‌های آرش نراقی در این خصوص مراجعه شود.

[37] – همایون کاتوزیان، محمد علی، ایران جامعه کوتاه مدت، ترجمه عبدالله کوثری، نشر نی

[38] – موضوعی که همواره با توسل به آموزه‌های جبریون توجیه دینی شده و حاکم غالب؛ به عنوان خواست خدا بر مردمان تحمیل می‌شد.

[39] – همان، همایون کاتوزیان

[40] – دیدگاه قرآن نسبت به عقلانيت دين – نور پرتال – محمد تقی فعالی

[41] – آیریس مرداک (moordoch) که رای سیمون وی را تکمیل کرد بیان می‌دارد : درست همان طور که توهم بزرگترین دشمن و مانع اخلاقی زیستن است، تخیل بزرگترین یار و ممد حیات اخلاقی است. چرا که بر خلاف توهم که انسان را از واقعیت‌ها دور می‌کند تخیل او را به واقعیت‌ها نزدیک می‌کند. ما از تخیل خود نه برای گریختن از جهان بلکه برای پیوستن به آن بهره می‌جوییم (مصطفی ملکیان، حدیث آرزومندی، ص 208).  

[42] – مصطفی ملکیان، حدیث آرزومندی، ص 216

[43] – مصطفی ملکیان، سلسله دروس تعقل و ایمان،…

[44] – از امام حسن (ع) نقل شده که فرمود: لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ؛ عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است (تحف العقول، ص448، حدیث (6) ) همچنین از پيامبر (ص) نقل شدکه فرمودند: فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ؛ یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است (بحارالانوار، ج71ص326 ).

[45] – عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِيُّ، وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْل» (الكافي، کتاب العقل و الجهل، حدیث ۲۲، ج ۱ ص ۲۵)

[46] – برای مطالعه بیشتر به بررسی‌های احمد قابل در کتاب شریعت عقلانی مراجعه شود.

[47] – برای مطالعه بیشتر به کتاب جامعه شناسی سرمایه‌های نامشهود سازمان‌ها ی هزاره سوم مریم آقایی و مرجان زرندی خالدی نشر جامعه شناسان 139، مراجعه شود.

[48] – اگر همانند اشاعره معتقد به حسن و قبح شرعی باشیم و دامنه منطق الفراغ را نیز آنقدر محدود تصور کنیم که جایی برای مردم نباشد و تنها برای نخبگان دینی اندک آزادی باشد مشارکت ایجاد نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *