مدت‌ها نام وزارت فرهنگ را بر آموزش و پرورش فعلی نهاده بودند. پس از انقلاب اما دوگانه فوق، همانند سایر دوگانه‌سازی‌ها روندی ناسازگار و بعضا متعارض به خود گرفت. بین طرفداران تربیت و طرفداران آموزش صف‌بندی‌ها، شعارسازی‌ها و مارک‌زنی‌ها شروع شد. و این هم مشغولیتی بود  تا شاید از دغدغه توسعه رهایی یابیم و از باز ماندن آن ماتم زده نباشیم. من خود معتقدم هم تربیت و هم آموزش هر دو معنا دارند و ذات آدمیت بدان‌ها نیازمند است. ولی به نظر می‌رسد ایجاد چنین رویکردهای انتزاعی و برانگیختن حساسیت‌هایی، ریشه در ایدئولوژیک خواستن نظام اموزشی بوده و از ابداعات جمهوری اسلامی است. و گرنه در شرایط طبیعی، انتقال هنجارها و ارزش‌های فرهنگی هر قومی از راه تعلیم و تربیت انتقال می‌یابد و مانعی در این خصوص وجود نداشته و ندارد.

بنیاد چنین تنازعی به دیدگاهی بر می‌گردد که ریشه علوم مدرسه‌ای را غرب دانسته و محتوای دروس مربوط  را سکولار می‌داند. از این رو برای به خدمت گرفتن چنین امکانی از یک‌سو و برای جلوگیری از تخریب بنیان‌های مذهب و دین توسط علوم جدید از سوی دیگر؛ چنین اهتمامی را سامان داده‌اند. شاید بتوان چشم داشت هدایتگری روحانیون را در مدارس از دیگر علل قلمداد کنیم. ولی به هر حال، حتی با خوش‌بینی بسیار؛ در شرایط کنونی کمترین توفیق و دستاوردهای تربیتی را شاهد بوده‌ایم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *