چیستی نظریه مسیر پیامبری در چند گزاره از کتاب و نیز از قول نویسنده محترم:
«رابطه انسان با خدا هرگز از سوی خدا آغاز نشده و خدا کسانی از انسانها را به عنوان فرستاده خویش برنگزیده است و پیامبران حاملان وحی و پیامآورانی از آسمان به زمین نبودهاند.»
او در متن کوتاهی که قبل از انتشار در اختیار سایت زیتون قراده داده است بیان داشته: «هزارههاست که انسان، پیامبر را بر گزیده خدا میداند. شاید خدا بر گزیده انسان باشد. هزارههاست که انسان مسیر پیامبری را از خدا تا انسان میداند، شاید مسیر پیامبری از انسان تا خدا باشد.»، «من معتقدم پیامبران راه را خود بر گزیدند . خدا را خود بر گزیدند و مسیر تا خدا را خود پیمودند.»، «در انتهای خط، آموزههای این خدا را نیافتم.»، «هیج دلیلی برای این باور جز ادعای خود پیامبران وجود ندارد. کسی از لبان خدا چنین چیزی را نشنیده و تنها کسی که مدعی است از لبان فرشتگان و از سوی خدا بعثت او مؤکد و موظف شده؛ خود رسولانند.»
نقد نظریه «ساختگی بودن پیامبریِ از طرف خدا»
کتاب «مسیر پیامبری» مدعی است؛ «پیامبری تلاش برای خدایابی است». مدعای فوق، اگر در برابر ادعای اصطفاء و گزینش الهی پیامبران یا وحی بودن آموزههای آنان قرار گیرد؛ البته مستلزم اثبات دروغگویی از سوی خدا و نیز دروغگویی شخص پیامبر خواهد بود.
نیافتن پاسخهای اقناع کننده برای ابهامات چهارگانهای شایسته نیست تا به نفی پیامبری پیامبران بیانجامد. ابهامات مطرح شده که به باور نویسنده قوام الهی بودن پیام پیامبری را اثبات میکند؛ عبارتند از:
چرا پیامبران برای همه اقوام و در همه زمانها وجود نداشته است؟
چرا پیامها به طور اطمینان بخش به مردمان نرسیده است؟
چرا در مواردی با علم در تضاد است؟
چرا از بین زنان پیامبر نشدند؟
او نتیجه میگیرد که در نتیجه چالشهای فوق، لطف و عدالت مورد استناد مؤمنین در پیام پیامبری؛ اثبات نمیشود. این در حالی است که او به درستی در کتاب «زن، فقه ، اسلام» بیان میدارد: «اسلام هیچ وقت موافق تبعیض و بیعدالتی نیست». اینجانب نیز معتقدم به راستی در بسیاری از مواضع و مدعیات دینداران؛ نمیتوان سخن دین را یافت! اصولاً خدا را به سختی میتوان در کارکرد ادیان موجود و یا در رفتار دینداران جستجو نمود. حتی با این وصف که حکایتگر ایجاد فاصلههای بسیار با دین نخستین است، نمیتوان چنین تعمیمی را به پیامبران رحمت که نسبت به هدایت انسانها صادق، حریص و کوشا بودند؛ داشت.
ادعای فوق، با خوانش پیامبران از پیامبری خود که خویشتن را فرستادگان و منتخبان الهی میدانستند؛ در تعارض است.
ادعای مرقوم در این نظریه، قول خدا را مبنی بر من عند الله بودن کتاب را مردود میشمارد و آن را افکار پیامبر و تلاش او برای اصلاح اجتماعی میداند.
متن ادعای مزبور، گویا رسالت اجتماعی قرآن و پیامبر را مقدم بر اصلاح فردی و اهمیت خودسازی و فربهی فردیت در قاموس دینداری اصیل میدانند. لذا او رسالت دین را طرحهای اجتماعی پیامبران پس از خلوت نشینیها میداند. در همین راستا، حتماً رسالت عیسی ابن مریم و پیامبران مانند او با مشکل روبرو میشود.
این نظریه که پیامبری ابتنای بر تلاش شخصی و خواست پیامبر دارد؛ همانند نظریه خوابنامه بودن قرآن و رویا بودن وحی جناب آقای سروش، بر مرجعیت پیامبر و نه وحی بنیان نهاده شده است. و این پدیدهای است که ابتدا از مرجعیت عیسی (ع) در بین مسیحیت برخاسته و نمیتواند پیامهای سازندهای در بر داشته باشد.
این که پیامبران از افراد شهره به عقلانیت، راستی و امانتداری و نیکوکاری، انتخاب شدهاند، سخن درستی است. این که با خدای خود خلوت داشتهاند، نیز در مورد بسیاری از آنان صادق است. اما این همه، دلیل بر این نمیشود که آنان خود را به خدا تحمیل کردهاند و یا پیامهایی را به نام خدا عرضه میکنند!!
واقعیت پدیده پیامبری و پیامبران در قرآن کریم حکایت از نوعی انسانگرایی قدرتمند دارد. برای نمونه میتوان به گزارههای مختصر ذیل توجه نمود:
پیامبر امی معرفی میشود و ناآگاه به داستانهای پیامبران پیشین و نیز نا آگاه از اقوال و احوال قیامت معرفی میشود.
رنجهای بزرگ پیامبران در راه تبلیغ و خود را در معرض آسیب قرار دادن، نشان از عزم و ارادههای بزرگ حقیقی دارد. این ایمان آنان و ایمانزایی برای پیروان و قدرت بعث مؤمنین، نمیتواند از کلام غیر الهی و با اتکاءهای کاذب صادر شده باشد.
از خدای هستی بخش و مدبر امور، مطابق ندای نخستین، راهنمایی بشر را بعضاً به وحی و بعضاً به عقل وانهاده است. کسی که این پیامبران و این قرآن از سوی او آمدهاند! اما هیچ صدایی از خدای پیامبران و یا دیگر خدایان فرضی یا حقیقی؛ مبنی بر رد مدعای ایشان و … بر نخواسته است.
در خصوص اسلام، قرآن کریم به عنوان مستند مسلمانی مسلمانان، کتابی به دور از انواع تحریف ظاهری و کلامی است. این قرآن بارها تحریف معنوی و فرقهای شده است، اما خداوند حافظ آن است و به عنوان معجزه باقیه محمدیه سند خاتمیت پیامبری پیامبر اسلام است. در این خصوص بیان داشت: ما خود حافظ ذکر (قرآن) نازل شده هستیم: {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ} (حجر 9) یا بیان داشت: {هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}، اوست که در میان مردم بی سواد، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را پاکشان کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد، و آنان به یقین پیش از این در گمراهی آشکاری بودند. و بر مردمی دیگرکه هنوز به آنان نپیوسته اند [برانگیخت]. و او توانای شکستناپذیر و حکیم است. (جمعه 2و 3).
انتظار بیش از اندازه مقرر و البته از سر جهل، از دین که از سوی برخی حاکمان و علماء سوء ترویج شده و میشود، دین را در معرض کارکردهای تاریکی آفرین و دارویهای ناروا قرار داده است. انتظار کارکرد صرفاً سیاسی و یا کارکرد اجتماعی از دین در غیاب عقلانیت؛ البته ربطی به اصل دین ندارد. دین واقعی، برای آفرینش ایمان و هدایت بخشی آزاد برخی از مردمان و نه همه مردمان آمده است؛ چنانچه در داستان خلقت بیان میدارد: {قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}، (بقره 38). هیچ ضرورتی ندارد همه مردمان از وحی منتفع بشوند، خداوند چنین نخواسته! مردمان اعم از دیندارو غیر دیندار از عقل هدایتگر برخوردارند و در بسیاری از موارد از جمله وقتی پیامبری نیامد؛ همین برای هدایت کافی است. همه کتب آسمانی از جمله قرآن کریم فقط کتاب هدایتاند، نه بیشتر و نه کمتر! لذا در معرفی خود فرمود: {ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ} (بقره 2).
ویران کردن بنای کار پیامبران که در اصول سهگانه دین خلاصه میشود و عبارتاند از: «یکتاپرستی»، «آخرتگرایی در کنار زیست عزتمندانه دنیوی» و «عمل صالح»؛ هرگز کاری اصلاحی نخواهد بود. نه شرک، نه دنیاگرایی افراطی و نه فساد عملی افسار گسیخته، هیچ یک کار مُلک را به سامان نمیآورند! و تا کنون جایگزینی برای این امور که از نیاز به پرستش، عبور از تنهایی و جاودانگی و نجات مؤثر است ارائه نشده است؛ اگر هست ارائه طریق بفرمائید.
این که برخلاف ادعای بعثت و برخورداری از وحی توسط پیامبران، گفته شده کتاب بر ساخته آنان و نسبت داده شده به خداست؛ ناخواسته آنان افراد شیاد و دروغ زن به خدا، معرفی شدهاند!! به یقین چنین افرادی نمیتوانند، همزمان ایمانآفرینی کنند! اینان نمیتوانند مزدی را طلب نکنند!! اینان پیامبران نبودند.
در آیات فراوانی مقام پیامبری برای بشر محتمل دانسته شده و اینگونه مقامات را نمیتوان انکار نمود. یکی از تمایزات مومن از غیر مؤمن، همین نکته است. لذا از آنجا که مسبوق به سابقه است؛ در قرآن کریم چنین رویکردی مورد نقد قرار گرفته و تعجب از انسان بودن رسولان ارسالی برای امتها، هر چند از طرف بیشترینه مردم؛ نامربوط اعلام شده است. لذا در آیاتی به نقل از اهل کفر و صاحبان زر و زور و تزویر؛ پیامبران به کذب، جنون، سفاهت، جعل مطالب به نام خدا و به سیطرهجویی متهم شدند!! ما تنها به نقل دو حکایت، از این داستانهای فراوان میپردازیم: در گفتوگوی روشنگر نوح (ع)را با قوم خود بیان میدارد: {لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ، قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ، قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ، أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ}، به یقین، نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس به آنان گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، که شما را جز او معبودی نیست، من قطعاً از عذاب روزی بزرگ بر شما میترسم. اشراف و سران قومش گفتند: مسلماً ما تو را در گمراهی آشکار میبینیم! گفت: ای قوم من! هیچ گمراهی و انحرافی در من نیست، بلکه من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم.، پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و برای شما خیرخواهی میکنم و از سوی خدا حقایقی را میدانم که شما نمیدانید. آیا تعجب کردید که بر مردی از جنس خودتان معارفی از سوی پروردگارتان آمده تا شما را بیم دهد و تا شما پرهیزکاری کنید و برای این که مورد رحمت قرار گیرید (اعراف 59 – 63). مشابه این گفتوگو در مورد دیگر پیامبران نیز تکرار شده است. همچنین در داستان قوم هود (ع) بیان میدارد: {أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِينٌ}، آیا برای مردم شگفتآور است که به مردی از خودشان وحی کردیم که مردم را بیم ده و به کسانی که ایمان آوردهاند مژده ده که برای آنان نزد پروردگارشان سابقه نیک است کافران گفتند این (مرد) قطعا افسونگری آشکار است (هود 2).
وضع شرایع تاریخی و هویت طلب، توقعات نادرست از دین؛ از جمله تعمیم دین به منشور حکمرانی بر مردم و تنزهطلبی و خود داری متولیان دین و روحانیون در مبارزه با خرافات، بدعتها و انبوه آسیبهای دینی؛ میتواند دکان چنین شرایعی را از شرط رستگاری حذف نماید؛ اما به هیچ روی نمیتوان و نباید موحّد بودن را نیز شرط رستگاری مؤمنانه قرار نداد!! واقعیت آن که، دو مفهوم بنیادین «خدا» و «انسان» دو حقیقت به هم پیوسته و از ارکان الهیات ابراهیمی است. رابطه حبّی نیازمند و بینیاز این دو با یکدیگر (به ویژه از سوی خداوند) از ابتدا وجود داشته و منشاء معنویت و کمال انسانی بوده است. این روابط را نمیتوان و نباید به هم زد. خداوند خود میتواند با انسان سخن بگوید، چنانچه انسان نیز میتواند با او سخن بگوید. او میتواند و اراده فرموده تا انسان را بدون واسطه بپذیرد. توبه، استعاذه و مناجات (که کتاب صاعد نام دارد)؛ میتواند معتبر باشد. چنانچه قرآن به عنوان کتاب نازل نیز چنین است.
نتیجه آن که، به نظر میرسد؛ مؤمن واقعی باید به نظریه «صحت پیامبری پیامبران و صحت پیام آنان» باور داشته باشد و تجلی کمالات الهیه در صفات پیامبران و افراد واصل را دور از ذهن نداند.
یادآوری آن که، با بخش از نظریه ایشان میتوان تا حدود زیادی موافق بود، و آن این که، پیامبران «دغدغه اجتماعی خود را از خدا نگرفتند». دغدغههای متغیر و دردهای بزرگ آنان از معرفت آنان نسبت به شرایط زمانی و مکانی متأثر بوده است. موضوعاتی که البته با معیارهای بنیادین ارزشی آنان محک میخورند. لذا دغدغه اجتماعی بلکه کنشگری اجتماعی آنان در جامعه میتواند؛ از یک سو شرایط و اقتضائات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی باشد و از دیگر سو، نتیجه خدا باوری عمیق، عدالتخواهی، صلح دوستی، عقلانیت و اصلاحگری آنان باشد.