با دگرگون شدن معیارها و رخداد تقلب در حقیقت، حتما ابرهایی جلوی تابش حقیقت را می‌گیرند و به اختفای امر الهی منجر شده و کار دشوار می‌شود؛ با این وجود، اما نه حقّ فهمیدن و نه تکلیف فهمیدن، از هیچ کس سلب نمی‌شود. هدایت در هر شرایط سختی نیز میسر و ممکن است. چنانچه قرآن هدایتگر در برابر دشمنی‌ها و هدایت ستیزی‌ها و هدایت پرهیزی‌های برخی فرمود: وَإِن تَصبِروا وَتَتَّقوا لا يَضُرُّكُم كَيدُهُم شَيئًا، اگر استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشه‌های آنان، به (هدایت) شما زیانی نمی‌رساند (آل عمران 120)،  یا بیان داشت: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ، ای كسانی كه ايمان آورده‌ايد مراقب خود باشيد، هنگامی كه شما هدايت يافتيد؛ گمراهی كسانی كه گمراه شده‏‌اند به شما زيانی نمی‏‌رساند (مائده 105).

در عصر بنی امیه به ویژه در دهه‌های ابتدایی سلسله بنی امیه، دو بار حقیقت بر نیزه‌ها شد، یکی در صفین بود که قرآن بر نیزه‌ها شد، در نتیجه چنین اقدامی، این علی (ع) و پیروان او بودند که شکست خوردند. دگر بار در بعد از واقعه کربلا سرهای شهیدان حق بر نیزه‌های حکمران شام رفت، این بار نیز این امام هدایت و یاران با وفای او بودند که شهید شدند. وجه مشترک هر دو واقعه فریب متدینین و بکارگیری جهالت‌های مقدس شده‌ی آنان بود.

این‌گونه از رخدادها هر چند نمادین، اما از گاه در زنجیر بودن حقیقت حکایت دارد. آری در جدال دائمی و گسترده دو نوع از دینداری معیشت‌گرا و حقیقت‌گرا؛ معمولا قدرت و غلبه با دینداران دنیاگرا و معیشت‌پیشه است. اینان در همراه‌سازی و خریدن اطاعت مردمان ساده لوح دست بالا را دارند. چنانچه بنا به نقل، امام حسین(ع) فرمود: «الناسُ عبیدُ الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرَّت معایشُهم فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیّانون»، مردم بندۀ دنیایند و دین بر زبانشان می‌چرخد و تا وقتی زندگی‌هاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک می‌شوند. یا بالاتر از آن، قرآن کریم بیان داشت: وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ ، شرک عارضه‌ای است که بسیاری از مومنین را فراگرفته است(یوسف 106). یا فرمود: أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ، بیشترینه مردمان اهل تفکر و تعقل نیستند (عنکبوت 29). این اکثریت البته مربوط است به رابطه حبی و ایمانی با خداوند است و هیچ ربطی به قراردادهای اجتماعی و روایی شورایی بودن امور ندارد. با تاسف برخی از همین تعبیر واقع‌گرایانه در خصوص هدایت، نیز افاده ترجیح حکومت فردی کرده و حاکمیت دین را از کف مردم ذی حق و حتی عموم  دینداران در آورده و تحویل به اندک سالاری کرده اند!! اینان با تمسک به ایمان، عزت مومنین را به نفع خود مصادره کرده و با نوعی از تفرعن انقیاد محض آنان را طلب می‌کنند! و از همین منظر و البته به نام دین و مذهب حقه، خشن‌ترین و فریبکارانه‌ترین نوع حکمرانی‌ها شکل می‌گیرد. اینان آیات رحمت حق ، شورا، آزادی و انتخاب مردم، و مهم‌تر از همه آن که از عدل و انصاف عبور می‌کنند و با پناه بردن به استبداد با دشمن مومنین (استعمار و استکبار) مبارزه می‌کنند!! در چنین شرایطی مردمان نه تنها در این نوع از استبداد همه حقوق خود را از دست می‌دهند! بلکه محکوم به عقب ماندگی و زیستن در توسعه نایافتگی خواهند بود.

در این راستا، یکی از اهداف نهضت امام حسین (ع)، اعتراض به شکل‌گیری رویه‌ای بود که دین را در خدمت قدرت قرار می‌داد. به هر حال، اسلام منحرفین کارکرد دین را در خدمت سلطه بر مردمان و انفعال آنان می‌خواست؛ امام حسین (ع) اما، با تاسی به رویه رسول الله (ص) دین را خالص برای خدا و در خدمت انسان می‌خواست.

امام حسین همانند سایر پیشوایان حقیقی، هرگز نگاه معطوف به قدرت نداشت و به دنبال خلافت نبود. اصولا، او برای گرفتن قدرت هیچ برنامه‌ای نداشت و حتی کمترین تلاشی در این راه را به انجام نرساند.

او برای صیانت از حقوق فردی خود، برای بعیت نکردن با خلیفه‌ای جبار و ناشایست اموی و خطرناک برای دین مردم، برای پرهیز از درگیری و خشونت و سلب امنیت خود و خانواده خویش از زندگی در مدینه الرسول و حتی از سکونت در مکه عبور کرد و همانند خروج با اضطرار و توام با وحشت موسی (ع)، از مدینه خارج شد؛ در حالی که آیات ناظر به آن واقعه را (که در باب خروج موسی از مصر بیان شده بود)، تلاوت می‌کرد: وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى‌ قالَ يا مُوسى‌ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ ، فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ، مردى از دورترين نقطه شهر (كه مركز استقرار فرعونيان بود) شتابان آمد و گفت: اى موسى! همانا سران قوم در مورد تو مشورت مى‌كنند تا تو را بكشند، پس خارج شو، همانا كه من از خيرخواهان و دلسوزان تو هستم. پس (موسى) از شهر خارج شد در حالى كه نگران و ترسان بود. گفت: پروردگارا! مرا از (دست) اين گروه ستمگر نجات ده (قصص 20 و 21)!

حتی اگر درست باشد که امام حسین (ع) دیگران را به یاری می‌طلبد، می‌خواهد : اولا، حرکت خود علیه ظلم و فساد دینی حاکم وقت را به آگاهی دیگران برساند ثانیا، او می‌خواست اتمام حجت کند و دین دینداران از جمله صحابی و تابعین را محک بزند و این محک خود را برای آنان مبنای داوری در مورد خودشان قرار دهد و راه اصلاح را بگشاید. امام حسین طالب و شیفته قدرت نبود و نمی‌خواست حتی برای پیش برد اسلام قدرت را به هر قیمت بگیرد. بر این مبنا:

او هر کمکی را به هر قیمتی را نمی‌پذیرفت و بدون ساز و برگ جنگی و عده و عده فقط برای گریز از خطر و درگیری به مکه رفت و از آنجا سرگردان شد!

دلیل دیگر آن که، نماینده او مسلم ابن عقیل می‌توانست ابن زیاد حاکم کوفه را بکشد و معادلات را عوض کند، اما چنین نکرد؛ چرا که در مکتب امام حسین (ع) فتک و ترور جایز نیست.

امام حسین تقاضا کرد راه او را بگشایند، تا آنجا را ترک کند و به دیار دیگری برود که عمر سعد و ابن زیاد نپذیرفتند!

او شب عاشورا  تعهد خود را از همه برداشت و همه را آزاد گذاشت تا خود انتخاب کنند!

او در هیچ نوشته بر جای مانده‌ای و در هیچ یک از وصایای خود، از طرح تشکیل حکومت دینی سخن نمی‌کند. او از تعطیل شدن سیره جد خود می‌گوید، او از امر به معروف و نهی از منکر می‌گوید. او از فساد یزید در دین می‌گوید او از عدم بیعت خود و عدم تائید خلیفه می‌گوید.

او اصولا، بنا به نص دین و سیره توحیدی، اخلاق‌مدار و انسان‌گرای پیامبر رحمت (ص)، به عنوان هادی حق، نمی‌خواست زبان دین را فرو نهد و زبان قدرت و سیاست را به جای آن انتخاب کند. راه امام حسین (ع) تبیین و اقامه دین حقیقی، در برابر دین دنیوی شده و اسیر در دستان قدرت بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *