«دین» همانند برخی از امور کارکردهایی متضاد دارد، به همان میزان که میتواند روشنایی آفرین، نجاتبخش و طرفدار آزادی و آگاهی انسان باشد؛ میتواند تاریکی آفرین، ذلتآور، تباهیآفرین و اسارتبار و خرافهپرور باشد. اگر پیامبران و اوصیاء عظام او را بشارتدهندگان دین انسانی بدانیم، اما اکثری خلفاء به نام همان پیامبر، در طول تاریخ طرفداراستفاده ابزاری از دین و به دنبال آن انقیادطلبی و رفتارسازیهای مطابق با ذائقه خود بودهاند!! و این کار را به نام دین انجام میدادند.
از این رو پیام امام حسین (ع) از سه جهت پر اهمیت است:
پیام اول آن که، او از همه به ویژه از مومنین میخواهد تا ارزشهای بنیادین دین خود را بشناسند و پاس بدارند. از این رو نباید، خواست خلیفه رسول الله بر خواست خدا و رسول، عدالت و اخلاق پیشی گرفته و تقدم یابد!
پیام دوم آن که، مومنین به هر مسلکی به نام دین تمکین نکنند، از هر داعیهدار دین تقلید محض نداشته باشند؛ آنان دعوت میشوند تا با آگاهی و هوشیاری رفتار کنند.
پیام سوم آن که، امام حسین(ع) «بد دینی» و عقاید و انحرافهای متصلب به ظاهر دینی را از«بی دینی» خطرناکتر و مخربتر میداند و خود او در راه تبیین این امور و توسط «بد دینان متدین» کشته شد!
آنچه از قیام امام حسین بر جای ماند، آن چیزی بود که وظیفه و مسوولیت امامت آن را تعین میدارد و آن بر خلاف عصر تنزیل که پیامبراز بین بیخدایی و چندخدایی؛ توحید را ترویج میکرد، امام معصوم در عصر تاویل مامور است تا تفسیرهای غلط و انحرافات ایجاد شدهی دینی را به مومنین یادآور شود.
در این راه بدیهی است، با اختفای امر الهی، اولا، امامت عقل یا مسئولیت فردی، هر چه پر قدرتتر مطرح خواهد بود ثانیا، آگاهان به ویژه علمای راستین دین، باید چنینبار بر زمین ماندهای که به تبع آن پیروان بسیاری را زمینگیر کرده است؛ بردارند. اما در بسیاری از موارد نه تنها چنین نشد، بلکه انگشت اشاره امام حسین نادیده گرفته شد و قتلگاه و اسارت و نوحهخوانی و دکانداری جای آن را گرفت و این مظلومیت دوبارهاییست که اسلام و شیعه بدان گرفتار آمد.
به هر حال، چگونگی در زنجیر بودن «حقیقت» در مصداق تاریخی مشخصی محدود نمانده و نمیماند. در هر عرصه و زمانی، در زنجیر بودن «حقیقت» میتواند مصداق و نمونه داشته باشد و چندین سطح و شکل داشته باشد:
1 – مناسبات فرد و حقیقت، فرد میتواند حقپذیر یا حق گریز باشد. هر فرد به همان میزان که از حقیقت و حق فاصله میگیرد و یا با آن میستیزد ؛ به همان میزان از هویت بایسته خویش فاصله گرفته است و بر اساس آموزههای دینی، به همان میزان مغبون خواهد بود.
2 – مناسبات جمع و حقیقت، همواره فرهنگ در بدو امر، عمومی برآیند باورها و و خلقیات مجموع افراد است و این خالق ارزشهای مشترک، رسوم، عادات و سنتها و تجلیاتهای دسته جمعی خواهد بود. اصالت با عاملیت انسان است و اساس فرد است. به سبب همین واقعیت، فردیت در دین به شدت فربه و مورد توجه است. نتیجه آن که، مناسبات جمع با حقیقت تابعی از مناسبات افراد آن جمع با حقیقت است.
3 – مناسبات عالمان و خلفا با حقیقت، از آنجا که از منظر دین و عرف؛ اداره جمع به خرد جمعی واگذار شده است و به هیچ کس بعد از پیامبران وحی یا الهام نمیشود، لذا مجوزی برای تبعیت از هیچ فرد محتمل الخطا مورد توصیه هیچ آموزه ای از آموزههای راستین دین حنیف وجود ندارد. البته مفتیان و خلفا میتوانند جائر و یا عادل باشند. اگر حاکم بر اساس قراردادهای اجتماعی عرفی شده انتخاب شد و در طول حکمرانی عادل بود، البته اطاعت از او در موارد تعیین شده در قرار داد اجتماعی لازم است.
ساماندهی مداخلات بیرونی در هدایتهای فردی است که در همه فرهنگها و همه ادیان محل بحث و موضع ایجاد مشکلات بزرگ بوده و خواهد بود. ارکان دوگانه این مهم عبارتند از:
1 – مداخلهپذیری فرد یا افراد، پذیرش مداخله دیگری با شنوایی داشتن و به فرمان بودن، توسط فرد صورت میپذیرد. این در حالی است که فرد باید خود را دریابد، از روی علم و تحقیق راه یابد.
2 – تمایل یا اصرار مداخلهگران و بازیسازان عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد بر رفتار سازیهای آحاد جامعه، که میتواند برای اصلاح و در خدمت مردمان باشد و یا علیه آنان و برای افساد ولی با پوشش خیرخواهی صورت پذیرد.
پیام امام حسین رهبر و رهنمای آزادیخواهان و دینباوران، در این خصوص بیدار باش و هشیاری مومنانه است تا فریب ظواهر فریبنده رهبران فکری و سیاسی را نخورند و متوجه سلامت دین خود باشند. بنابراین او در حماسه جاویدان خود رسواگر هدایتهای پوشالی حاکمانی است که به نام دین خدا و به نام پیامبر او مردم را به بیراههها و کجراههها سوق میدهند.