مقدمه 1 – کسانی با ساده‌اندیشی به دنبال ثبات هستند. ثباتی که قرین ایستایی و بی‌حرکتی است و این نشدنی است. همه اجزاء هستی، همه سازمان‌ها، همه انسان‌ها و عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در حال تغییر هستند. به تعبیر قرآن روزگاران در حال تحول و تغییرند: تلک الایام نداولها بین الناس و این یک سنت الهی است. از طرفی یکی از ابزار کنترل تغییرات و سودمندسازی آن انسان است: ان الله لا یغییر ما بقوم حتی یغییروا ما بانفسهم. مهم آن که تغییرات می‌توانند در تسخیر و خدمت به انسان قرار گیرند.

همواره تغییرات زمانی و شرایط زیستی از یک سو و تغییرات آنسان‌ها و ارزش‌ها و اندیشه‌های آنان از دیگر سو، تحولات اجتماعی را رقم می‌زنند. این تحولات بسته به اخلاقیات و چگونگی‌ساز و کارهای سازمانی – حزبی ساختار نهاد قدرت و نهاد جامعه، به یکی از اشکال اصلاحات و یا انقلابات به وقوع می‌پیوندد.   

مقدمه 2 – فرهنگ، یگانه هسته اصلی تحولات در هر جامعه محسوب می‌شود. لذا پیشتازی تحولات فرهنگی در قالب ایجاد گفتمان‌ها و یا روش‌های حاکم بر تغییر مبرهن و قطعی است. از این رو پرداختن به عرصه فرهنگ و چیستی روندهای حاکم بر آن در شرایط تحولی حائز اهمیت است.  

در کشور ما، راه طی شده تا عصیان فرهنگی، از فرمانبری مطلق، تا عصیان فرهنگی، پیوستاری از فرمانبری، تردید و بی‌اعتمادی، گریز از اعتقادات و باورهای پیشین، پذیرش باورهای جدید، تلاش اصلاحگرانه برای حصول به ارزش‌های و استقرار آن و بالاخره عصیان علیه ارزش‌ها، نمادها و نمود‌ها رخ می‌دهد.

تعریف:

«عصیان فرهنگی» یا سرپیچی و شورش توده‌وار بیشترینه شهروندان در عرصه ارزش‌های بنیادین و در هم شکستن هجارهای حاکم، به حالت و شرایطی اطلاق می‌شود که در آن بندگی، تقلید محض و تسلیم پایان داده شده و نفوذ فرهنگ به حداقل خود رسیده است. و مردم از اصلاح‌پذیری سیاست‌ها و راهبردهای فرهنگی کاملا ناامید شده‌اند. آنگاه به مرور در تقابل با چنین شرایطی جامعه مدنی ارزش‌ها، هنجارها و نماد‌های دیگری را به منصه ظهور گذاشته و رفتار‌های با معیارهای دیگری را از خود بروز می‌دهد. ابعاد این عصیان معمولا به حوزه‌های سیاسی و نهاد قدرت تسری پیدا می‌کند. 

برخی رخداد عصیان فرهنگی را معادل رنسانس دینی و نیز آن را مقدمه لازم برای تحول سیاسی می‌پندارند. مهم آن که ریشه عصیان فرهنگی در جامعه ایرانی، به ناتوانی و ضعف مفرط پیوند فرهنگ با تمدن و توسعه و متهم بودن ارزش‌ها و فرهنگ رسمی با ناکامی ملی است.

در ادامه به علل و ریشه‌های پیدایش عصیان فرهنگی، نمادها و نمودهای آن، تدابیر دولت‌ها یا فرهنگ رسمی می‌پردازیم. و در نهایت پیشنهاداتی ارائه می‌گردد:

الف- علل و ریشه‌های پیدایش عصیان فرهنگی

  1. انقلاب و جامعه ایرانی در تله‌های امنیت، وفاداری، خشونت و محدودنگری هویتی گرفتار آمده است. در نتیجه با تاسف شاهد ناکامی انقلاب در تحقق اهداف شانزده گانه اصل سوم قانون اساسی و در نهایت ناکامی در جلب رضایت مردم؛
  2. تغییر ارزش‌های بنیادین پشتیبان انقلاب، از ارزش‌های معطوف به جمهوری اسلامی به ارزش‌های معطوف به حکومت اسلامی و در نهایت حفظ فاصله معنا دار مردم و اسلام سنتی و روشنفکران، از اسلام بنیادگرا، رادیکال، امت‌گرا و جهادیِ ترویج شده از سوی دستگاه‌های تبلیغات رسمی؛
  3. عدم پیوند فرهنگ با منافع ملی و توسعه ملی
  4. قطبی شدن فرهنگ، فرهنگی با تعامل آزاد و مردم پایه و فرهنگی با ویژگی خاص‌گرایی و در انحصار دولت. 

ب – مواردی از نمادها و نمودهای عصیان فرهنگی در ایران عبارتند از:  

  1. مسموع نبودن و قابل اعتماد نبودن اخبار و تحلیل‌های رسانه‌های ملی و جابجای مرجعیت آن با رسانه‌های برون مرزی؛
  2. گسترش ارزش‌های جهانی و غربی از طریق سبک زندگی و فضای مجازی و دامن زدن به مطالبه شرایط بهتر در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی؛ 
  3. وجود فاصله معنادار بین فرهنگ مردم و چیزی به نام فرهنگ مسلط (به گونه‌ای که گفتگو و مفاهمه را دشوار کرده است)؛
  4. استقبال از موسیقی‌ها و فیلم‌ها موجه و ناموجه زیرزمینی مانند: رواج انواع پاپ‌های نامناسب به جای موسیقی‌های فاخر و ایجاد صف‌های بزرگ و هزینه‌های زیاد برای شرکت در کنسرت تتلو و سایر خوانندگان ایرانی برون مرزی؛
  5. رواج ارزش‌های بدلی و ناهمساز با ارزش‌های رایج هویتی، پرداختن افراطی به آرایش و زیبایی، پرداختن به حیوانات خانگی، توجه به تفریحات خاص و نوشیدنی‌های پر خطر، سیگار و انواع بزهکاری‌ها؛
  6. اوج گرفتن امواج مهاجرتی در بین نخبگان فکری، مالی و مهارتی و نیز افزایش قابل ملاحظه میل به مهاجرت؛
  7. اقبال نسبتا عمومی و گسترده از آزادی پوشش در برابر حجاب اجباری و شکل‌گیری اعتراضات نسبتا گسترده خیابانی و اعتراضات مدنی نسبت به بی‌مسئولیتی سیستم در برابر قتل مهسا امینی و شاید صدها نفر مانند آن؛
  8. انصراف گسترده انبوه جوانان از شریعت و اسلام فقاهتی و ارزش‌های معطوف به حکمرانی اسلامی به دیگر راه‌ها یا بیراهه‌ها؛   
  9. تحول شگفتی‌ساز در نام‌گذاری فرزندان پسر و دختر از نام‌گذاری‌های دینی و مذهبی به نام‌گذاری‌های ایرانی کهن، نام‌های غربی و… ؛
  10. رواج گفتمان‌ها و رویه‌های خشونت‌بار و افراطی در برابر حکمرانی گفتمان اخلاقی؛
  11. غلبه گفتمان سکولاریزم و دموکراسی‌خواهی، بر اسلام سیاسی و حتی بر روشنفکری دینی؛

ج تدابیر دولت در برابر پدیده عصیان فرهنگی

  1. تشدید درگیری نظام سیاسی – فرهنگی مسلط، با اهالی فرهنگ، روشنفکران و با نظام ارزشی فرهنگ عامه؛
  2. طراحی رخداد انقلاب فرهنگی مستمر اول و دوم و… به جای پذیرش سخن و نقد دیگران برای اصلاح دیدگاه‌ها و اصلاح روندها؛
  3. اصرار بر تداوم قدتمندتر پروژه خالص‌سازی دولت، مجلس و قوه قضائیه و همراه‌سازی مردم با افکار و اراده آنان

د چه باید کرد؟ (رئوس پیشنهادات):

  1. استقلال نهادهای فرهنگی مردمی، یا به عبارتی مردمی‌سازی عرصه فرهنگ و ادب با دخالت حداقلی دولت
  2. حاکمیت افق‌های روشن و پارادایم امید و توسعه بر اقتصاد و سیاست
  3. آشتی با مردم و پایان دادن به قهر و ستیز، از جمله پایان دادن به نقش شبه نظامیان در عرصه عرصه فرهنگ و عقاید و مساجد و… .
  4. پذیرش اصلاحات بنیادین در همه عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی.

             در جمع انجمن اسلامی معلمان استان خراسان شمالی –  بجنورد – سید حسن الحسینی – 25 /8/1402


[1]  – متن سخنرانی سید حسن الحسینی، در جمع انجمن اسلامی معلمان استان خراسان شمالی، به مناسبت برگزاری مجمع استانی –  بجنورد -– 25 /8/1402