در قسمتهای پیشین گفته شد، در دنیای امروز «منافع ملی» تنها و بیبدیلترین عامل وحد بخش در کشور و تنها عامل ثبات سیاسی–اجتماعی است. همچنین گفته شد، استراتژیها و راهبردها میتوانند متغییر باشند و خود را حسب مورد با اقتضائات عنصر ثابت (منافع ملی) تنظیم نمایند.
چند ضلعی«وحدت نظر بین دولت و ملت»، « بین دولتمردان با یکدیگر» و نیز «بین آنان و سیاستهای کلان» با «منافع ملی»، میتواند بزرگترین قدرت نرم و هوشمند را در توسعه کشور و اقتدار آفرینی و ثبات سیاسی -اجتماعی به همراه داشته باشد. در این خصوص ضروری است. مطابق مبانی نظری و نیز بر اساس تجربیات زیسته این ملت؛ وجود و تداوم حاکمیت دوگانه و دیدگاههای متفاوت در مورد منافع ملی نمیتواند، زمینه مطمئن برای تامین منافع ملی و توسعه کشور فراهم آورد.
در کشور ما، برخی فکر میکنند به جای «منافع ملی» باید «منافع اسلامی» یا «منافع امت اسلام» پیگیری شود و این به مسلمانی نزدیکتر است! این دیدگاه سادهانگار نزدیک به بنیادگرایی، با چندین مشکل روبرو بوده و خواهد بود؛ از جمله آن که اینان:
اولا، نتوانستهاند درک درستی از حکمرانی در عصر کنونی، روابط بین الملل، روابط دولت–ملت، حقوق شهروندان و ضرورت اقدامات عقلایی معطوف به منافع ملی داشته باشند.
ثانیا، آنان صلاحیت پیگیری حکومت دینی را از منظر درون دینی و یا با معیارهای بروندینی ندارند و سراسر اقدامات آنان در تعارض با حقوق مردمی خواهد بود که منافع آنان در این مسیر فدا میشود.
ثالثا، لازمه طی این مسیر در شرایط مخالفت طبیعی یا غیر طبیعی مردم، اولویت دادن به نوع قرائت خود از اسلام، عبور از مردم؛ به ویژه سرکوب معترضین و فداکردن آنان است.
البته در این راه هیچ مجوز عادلانه حقوقی وجود ندارد و الزامات انسانی–اخلاقی که لازمه شریعت و دینورزی است، از بین میرود. ممکن است پاسخ اسلام سیاسی به این مسائل، در برابر فربهی قدسیت نظام اسلامی در نزد آنان و وجوب استقرار آن، غیر قابل اهمیت و بیاعتنایی باشد؛ اما در این صورت دوگانه انسان و توسعه و اسلام و زیست مومنانه در چنین نگرشی دور از انتظار نخواهد بود. یادآوری آن که اسلام سیاسی رادیکال و بنیادگرا، با سیاستورزی مسلمانان؛ از نقطه نظر خاستگاه و نیز کارکرد کاملا متفاوت است.
ازاینروست که اسلام سیاسی آلوده به رادیکالیزم و بنیادگرایی، حداقل با سه چالش اصلی و مشترک روبرو میشود:
الف – چالش مشروعیت و مقبولیت مردمی؛
ب – چالش تقابل با مردم که لازمه آن استبدادورزی و سربرآوردن در عرصه چالش امنیت است؛
ج – چالش توسعهنایافتگی و تن دادن به فقر مردمان و نابرابری خودخواسته.
نتیجه شاید قابل توصیه آن که شایسته است به جای سادهانگاری، تعصب و عملگرایی مطلق، طرفداران اسلام سیاسی رادیکال و نیز سلفیون جهادی ، باید اولا، در مبانی خود ثانیا، در شرایط امکانپذیری خواست خود و ثالثا، در نوع مواجهه و صداقتورزی با مردم تجدید نظر کنند.
در صورت عملنکردن به توصیههای خیرخواهانه فوق، آنان بالقوه بلکه بالفعل میتوانند ثبات منافع ملی را به خطر بیاندازند و با در دستداشتن آدرسهای غلط، در داخل اختلال آفرینی کنند و در خارج حساسیتهای منفی و مخاطرات بین المللی را تدارک نمایند و بدین سان، کشور را سال ها به عقب ببرند.